حال ما آن روزگاران خوب بود
آشیانها خالی از آشوب بود
باغ دل خرم تر از کوی بهشت
آدمیت ساده و نیکو سرشت
ماه آن شهزاده ی سیمینه تن
خوش براند از مهر و ناهیدش سخن
عکس جام می که در آیینه بود
غصه ی شب زنده داران می زدود
ناگهش آواز مرگ از ره رسید
ساقه های لاله را از باغ چید
روزگاری شد که غم بیداد کرد
پر هیاهو آمد و فریاد کرد
دوستی ها را فراموشی گرفت
زندگی ها رنگ خاموشی گرفت
درد و بیماری به جانها باز شد
صحنه ای از زندگی آغاز شد
صحنه ای بد تا که از یاران ببرد
طاقت از دلهای عیاران سترد
چونکه آهنگ بهاران می رسید
خوش نسیم از طرف گلزاری دمید
گفتم آن ربّ قلوب ابصار را
می بخوانم بر غم ادبارها
تا که او آرامه ی جانم شود
ذکر نامش نوش درمانم شود
یا مقلّب! قلبها پر درد شد
رنجها بر قامت هر مرد شد
یا مهیمن! دستها خالی بُود
شانه هامان کوه پوشالی بُود
یا مبَصِر!دیده غرق زاری است
سینه هامان مامن بیماری است
زندگی ها را دگر آن شور نیست
گفته هامان جز غم یک گور نیست
یا مدبر! نیست در سر فکرها
یا که بر لبهای یاران ذکرها
یا محول حال ما را شاد کن
دیده هامان را زغم آزاد کن
گفت یزدان در کتاب آیه ها
سر نشد کاری بجز اذن خدا
تو بخوانی شوق دیدارت شوم
یوسف چاهی؟ خریدارت شوم
آنکه رنج و سختی از ایوب برد
هم تواند ناله از جانت سترد
آنکه یونس را زغم آزاد کرد
باغ جان را میتواند شاد کرد
اوست آن آگه ز احوال خلیل
کاتش از جانش ببرد آن بی بدیل
بعد هر سختی گه آسایش است
نوح طوفان! نوبت آرامش است
کن ز هر سختی توکل بر خدا
تا که باشی از غم و حرمان رها
در نوروز ۹۸ همراه با شیوع ویروس منحوس کرونا
ترنم باران عشق و به همین سادگی عشق، گروهی ،چاپ ۱۴۰۱
اجتماعی بسیار زیبا و با شکوه بود