پنجشنبه ۱۸ بهمن
تنبیه شعری از قلم صاف
از دفتر عشق نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ ۲۰ ساعت پیش شماره ثبت ۱۳۵۷۱۱
بازدید : ۱۱ | نظرات : ۳
|
|
تنبییه می سوزم و این آتش از من جدا نمی شود مدتی است ساکتم و ناآرام و دلم یک تمنا دارد که ز جا کنده شوم شده غوغایی پر از خشم در من پیدا سخنان بسیارند غده ای توی گلوم دست گرمم انگار کمی یخ بسته من فراموش شده ام در انجماد سرما تو گلوم حنجره بیمار شده بس که فریادش را بلعیدم در قدم هایم نیست جوهره ایمانی ترس دارم که قدم از قدمش بردارم که به هر سو بروم پرت شوم دور تا دور همه پرتگاه بلند من چرا کی به این جا رسیدم این همه کوه چطور آمد بالای سرم با همه سنگینی من از اون سنگ تر و بیشترم من و این سنگینی من کجا جا ماندم ترس وجودم را تنبیه کرده من مسموم و زمین گیر شدم بی صدا فریادم ساکت نه تمنا نه نیاز چرا آرام شدم چرا دنیا بی صداست نه چراغی می زند سوسو نه نگاهی آشناست راستی این جا کجاست من باید برگردم خودم را پیدا کنم من کجا جا ماندم قلم صاف
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبایی است