دو غزل و دو رباعی از مهدی ملکی الف
خانهی غمگین
گفته بودم که به این خانهی غمگین برگرد
وای... هجران تو هر لحظه چه ها با من کرد
بی تو حسرت به دلم ماند و بهارم نرسید
تا به کی فصلِ دلِ عاشق من باشد زرد
جای آغوش تو خالیست در اینجا هر شب
بی تو دائم منم و گریه و دنیایی سرد
عطر اندام تو وقتی که مداوای من است
مرهمم باش که لبریز نباشم از درد
بی تو درد است درونم به خداوند قسم
باش تا از غمِ بسیار نمیرد این مرد
خسته و غمزده و گیج و پریشان حالم
وای و صد وای که این عشق چه بر من آورد
سالِ پر پاییز
وقتی نباشی کلبهام لبریزِ درد است
بر روح و جانم تیغهی خون ریزِ درد است
امشب فروپاشیدهام بی نوبهارت
تا کی در اینجا فصلِ طوفان خیزِ درد است
پایان ندارد ابرِ بارانهای غمگین
در سرنوشتم سالِ پُر پاییزِ درد است
درمان نخواهد داشت هرگز حال و روزم
دائم درونم حسِ وهم انگیزِ درد است
نابود کردی با غمت این زندگی را
وقتی نباشی کلبهام لبریزِ درد است
چلچله
بی عطر تنت حال دلم خوب نشد
یک ثانیه احوال دلم خوب نشد
یک چلچله هستم که نرفتم تا اوج
بی پَر شدم و بال دلم خوب نشد
گریان
هر شب منم و بی تو جهانی گریان
یک کلبهی سرد... آسمانی گریان
پاییزم و لحظههای من بارانیست
دلتنگ توام با دل و جانی گریان
شاعر: مهدی ملکی الف
دلنشین و زیبا بودند