دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
از وقتی بارن رفته است
دختر زیبای چشم سیاه
از کوچه ما رد نمیشود
بعضی آدمها شبیه باران هستند
می آیند
زندگی ات را خیس می کنند
ومیروند..
روزگاری عشق از کوچه ما میگذشت
وقتی صدای گامهایش شنیده میشد
بهار در کوچه ما دیده میشد
دلم چون کودکی بی تابی میکرد
میان خانه تا کوچه را پرواز میکرد
اون مست زیبایی اش بود
من خمار دیدن او..
نگاهش که به من میخورد
سیستم بدنم به هم میخورد
قلبم بشدت میلرزید
به گمانم
دلم سرما میخورد..
عشق همین است
او نگاه کند
و تو دلت بگیرد...
از وقتی نمی آید
دلم مصلوب شده است..
گاهی بی اختیار
چشمانم خیس میشوند
تقصیر خودم است
من به سکوتم باختم ..
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.