نگاهِ تو برایِ من رویاست
کنارِ تو هوایِ دل دریاست
مرا ببر به ساحلِ چَشمَت
که چَشمِ تو برایِ من دنیاست
چه کرده ای که دل سیه گشته؟
ز نازِ تو سیه دلم رواست!
بدونِ تو تمامِ من غوغاست
تبِ تنم چو آتشی برپاست
دگر مرا به حالِ خود مسپار
که حالِ من ز بوسه ات زیباست
بهارِ من بدونِ تو سرد است(سردَ ست)
بیا که جشنِ عیدِ ما فرداست
به نام خدا
اول عرض کنم که برای اینکه شعرتان مورد نقد توسط اساتید سایت قرار بگیرد لاجرم بایستی گزینه ی درخواست نقد را بزنید.
این گزینه هم اساتید را متوجه میکند که شما مایل به نقد شدن هستید و هم گزینه ی سبز فعال میشود و نقد شعرتان بالای صفحه نمایان می شود.
و اما شعر
آن چیزی که ابتدای کار ذهن من رو به خودش مشغول کرد استفاده ی نا مربوط از قوافی بود که متاسفانه نه در شعر شما بله در اکثر موارد از شاعران جوان میبینیم که به ضرورت قافیه مضمون شعر رها می شود . مثلا در شعر شما در مصرع دوم آیا هوای دل میتواند دریایی شود؟ مگر دریا هوای متفاوتی از جزیره یا یک منطقه ی مرطوب دارد؟ از این که بگذریم درست در مصرع بعدی دوباره یک انطباق ناهمگون اتفاق افتاده ، آیا ساحل چشم ربطی به دنیا دارد؟
به نظر می رسد شاعر این نا همگونی را با جابه جایی مختصر میتوان ترمیم کرد اینکه مصرع سوم را با مصرع دوم بیاورم کار کمی درست تر می شود
مرا ببر به ساحل چشمت
کنار تو نیاز دل دریاست
اینگونه شما مراعات نظیر را رعایت کردید، قرینه ی لفظی را رعایت کردید و شعرتان با این گونه نوشتن در ابیات به یک چغت و بسط محکم میرسد. شاعر باید طوری شعر بگوید که تا جای ممکن منتقدی پیشنهاد درست جابه جایی ابیات ندهد.
بگذریم و اما نکته ی بعد.
همیشه بیت مطلع و مقطع شعر مهمترین ابیات آن هستند و اما در شعر شما:
در بیت اول در مورد رویا صحبت میکنید. مخاطب میخواهد بداند رویای شما چیست و چگونه در شما متبلور میشود.
از حسن شعرتان اینکه این نیاز در رویا تا حدودی در ابیات نمایان است منتها کوبندگی لازم برا خواندن ادامه ی شعر از همان اول نیست.
خوب با نگاه به روند سرایش اشعارتان به خوبی مشخص است که شما در حال پیشرفت هستید و بنده هم امیدوارم این روند هر روز و در هر اثری از شما نمایان باشد
در پایان از اینکه وقت تان را گرفتم عذر خواهم
درود بیکران بانو قورخانه ی عزیز
دلنشین و زیباست