چهارشنبه ۷ آذر
|
دفاتر شعر علی نظری سرمازه
آخرین اشعار ناب علی نظری سرمازه
|
به نام حق
...پهلوان پنبه ی هستی...
آدمی
هرچه قوی تر باشد
ناتوان تر
متزلزل شود
از تضعیفش
چون
توانایی بر سیطره اش
محدود است
همچنین کنترلش
ناممکن
هست
خواهد شد و
یا هم بوده ست
ای که به دبدبه و کبکبه ات
می نازی!
هر زمان
کُرّه ای از جنس زمین
به همین کوچکی اش
در هستی
ساختی
تا که بگردد دورش
برخلاف جهت عقربه ها
یا طوافش بشود چرخیدن
گرد خورشید خروشان از مهر
بی نیاز از بنزین
یا که هر سوخت فسیلی
راحت
به کجاهای ِ
هیاهوهایش
ناکجاهای خوش ِ
رویایش
ببرد آن چه سوارش باشد
راحت آسودن در غلتیدن
نمک آخر ِکارش باشد
غرق سیر و سفری طولانی
در فضایی پُر ِاز حیرانی
سرخوش از
گردش علمی گردی
آخر سر، سر جایت باشی
و نگیرد راکب
آنکه
راننده ی این مرکوب است
آنکه
پنهان شده در پیدایی است
اُجرتی
بهر اجاره از تو
تویی که
موجر بی انصافی
تاجر مال و منال قافی
شده مستعمره ات
مستأجر
داده از دست تو
اثنی عشر خود را جِر
آن قدر جِر که شده
بی چاره
در به در، سر وَیلون
درخودش آواره
ای که ویلای شمالی
داری!
چند آپارتمان
خانه ی خالی داری
پهلوان پنبه ی هستی
هستی!
چه بلایی به سرت آمده که
بد مستی !؟
یا چه شد پُست نشین
گشته ای با
هر پَستی!؟
کمی آهسته تر آه...
هنگ ستم را بنواز
ع.ن.س
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا و
بسیاردلنشین بود
درودبرشما