جمعه ۲ آذر
عشق های آنتیک شعری از جباری
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۲ ۰۰:۲۱ شماره ثبت ۱۳۳۶۴
بازدید : ۹۴۴ | نظرات : ۴
|
|
گاهی در رگ های این خیابان
نمی دانم
باید باد باشم
یا ماه
دیوارهای این افکار
مرزهای سهم من شده اند، از بهت دنیا...
و چه حسرت بار است صحبت از خود
و شبنمی که شبانه در فقر گلبرگی محبوب بر گونه می نشست
و این مردمک های کم فروغ
دلخوش،
به "نقطه ایی کور"، میزدند.
منی که صدای باد را
هرگز نشنیده ام
گاهی فکر می کنم
باید خوشحال باشم یا...
شاید جایی باشدکه بادهایش گندمزار طلایی تو را به بازی بگیرند
و از من طلب بخشش کنند!
پ.ن: دنیـــــــــا؛شبیه هیچ وقتت نیستی،شاید در جذبه ی نقش خویش وامانده ای!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.