سلام ودرود ها براستاد حکیم حکمت دان و صاحب ادب
بازهم سپاسی مضاعف از اینکه ناچیز نوشته را قابل نقد و بحث دانستید
وبه خاطر وجود شما اساتید محترم و همه چیز دان خدای راشاکرم
چون وقتی تازه وارد سایت شدم
همینطور ازشعرهایی که در دفاتر شعرم داشتم بدون دقت به قافیه و وزن میفرستادم با اینکه غافل از وجود و چگونگی وزن و قافیه نبودم
وباید بگم که 🔴کلی شعر در دفاترم دارم که جرات نمیکنم بفرستم و اغلب مثنوی ۷۰ من هستن که نباید بفرستم تا کامل ویرایش کنم و🔵
ولی حال با وجود شما و اهمیتی که برای اشعار اعضای سایت قائل هستین
کم کم اشعاری که میفرستم را البته اشعار موزون بیشتر مینشینم و تقطیع میکنم
حق باشماست باید اشعار کوتاه تر را درنظر بگیرم تا بتوانم کامل برآن چیره شوم و مورا از ماست به قول معروف بکشم
راستش اصلا متوجه کوچه و بچه نشدم
و شایدم اصلا به اون قواعد اصلی قافیه ی دو واژه دقت نکردم
و یه جای دیگه هم انکار اشتباه قافیه دارم*شعر با مهر که اونم انگار خراب کردم
ممنونم به خاطر رهنمود شما ومطالب وآموزه های ارزشمندی که به من هدیه دادین خداوند رحمت کند آن شاعر در گذشته ی دلفان را حتما گاهی به شعر هایش سر میزنم و اون کتاب عروض رو هم خواهم خواند
البته بیشتر وقتها در گوگل سرچ می کنم و تقطیع اشعار و چگونگی هجا ها رو دنبال میکنم ولی باز نیاز به اطلاعات بیشتر دراین زمینه است که راه بس طولانیست و باید توشه ای محکم بردارم
سپاس از رهنمود ارزشمند و دیدگاه متعالی و روشن شما
امید وارم دفعه ی بعد شعر موزون بفرستم کلا بدون خطا بفرستم یا حالا با اشتباه کوچک تا شما بزرگواران نتیجه ی سعایت و سخت گیریها و دراست خود را نظاره گر باشین
به امید حق
پایدار باشین و سایه تان مستدام
چون خورشید برآسمان ناب بتابین استاد
*مثل این شعر که در دفتر داشتم ومال تقریبا سال ۹۰ هستش که هنوز ویرایش نکردم چون طولانی ان و خیلی به نظرم زمان بر👇👇
دُرّ مغبون⚪️
دُرّی خوشرنگ رخشان نیکرویی
به تابش او چونان آفتاب گویی
هزاران گل عذارش مشتری بود
گران اختر زهر نوع اختری بود
به نزد دوستان بود یاری شفیق
بچشم دورنزدیک صاف صدیق
لبش بالاله رویان رنگ و مانند
کسان دل درگروی روی نهادند
نه دوستان راتوان داغ فراقش
که دشمنش هم افتاده بدامش
تمام همگنان هرروز به سویش
ببینندشایدآن رخشنده رویش
چنان این روزگاربرپای میرفت
به نزد دُرّ ولی غم زای میرفت
همه روزها برایش مثل هم بود
همه چیز داشت اما باز کم بود
برفت روزی به نزد دوستان ،او
از آن نهاد نا قانع ، فزون جو
که من اینجا دگر نه جای گیرم
چرا که من از این تکرار سیرم
وداع کرد و برفت سوی دیاری
که شاید جستجوکردتازه یاری
بسازد روزوبخت خود به رنگی
نباشددر زمین ساکن به سنگی
برفت آهسته درجایی به غربت
نبود آن جا برایش گوشه عزلت
چنانکه خواست مدامش بتکاپو
همی میکردبه آن اوضاع او،خو
ولی براو قضا چیز دگرخواست
نباشد او همیشه برمراد، راست
بلا شد روزي در دریا به صیاد
شدش بر ماهیان و سنگ جلاد
فکند دام خودش را او به کیدی
بسازد رزق و روزی را به قیدی
بیفتاد ماهیان و دُرَ به دام اش
چنان آنروزبه صیاد شدبکامش
بگفت از ماهیان طعام سازیم
وبردُرّ نیزیک چاره ای خواهیم
گرفت آنهاوآن وقت شد روانه
بَرَد چون گوهری آیا به خانه
کند آن را به گوشوار کودکانه
و یا سازد از آن آویز ، زنانه
گهی فکری چنین ،گه آن میکرد
رسیدبه یار خود که نان میکرد
بدادصید رابه دست آن عیالش
به دست دیگرش بنهاد لعالش
بگفت اورا از آنِ ماست ،امروز
زمانه بودش باماراست امروز
برفتم بهرماهیت چون به دریا
بشد هم ماهی هم دُرّدر ید ما
چنین شدسرنوشت دّرِ مغبون
شدش آخر برای غیر مقرون
ندانست قدرخودراکنج موطن
گرفتارشدبه میل وخواهش تن
شُد او آویزِ دستِ یارِ صیاد
بِبُرد روزهای آزادوخوشش باد
از لطف استاد بزرگ سپاسگزارم
🙏🙏🙏
برای شعر تعاریف زیاد گفتهاند. ابتداییترین آن ،« کلامی موزون،مقفی، مخیل که احساسات را برانگیزد» بنا براین چهار شرط لازمه تا یک شعر اتفاق بیفته . و این در مورد شعر کلاسیک است و شعر نو که انواع مختلف داره فلسفهاش جداست.
قدم اول موزون بودن است که شاعر باید بتونه در کلام هجاهای بلند و کوتاه را در مقابل هم قرار دهد .یعنی هجای کوتاه در مقابل کوتاه، و هجای بلند در مقابل بلند. مگر اینکه از اختیارات استفاده کنه که خود مبحثی تخصصی است .و اگر کسی بگوید من به خاطر این که این واژه را از دست ندهم وزن را رعایت نمیکنم قابل قبول نیست .بعضی میگن آسمان به زمین میرسه اگر من هجاها را رعایت نکنم ؟ بله آسمان به زمین هم نرسه باید رعایت بشه و گرنه میگویند این شاعر وزن نمیداند. و دیگه ادامه نمیدن.
مثال شما گفتهاید ( که میوهی کالی پدر نچیده ) .و من می گویم ( پدر هم میوهی کالی نچیده ) که با یک جابجایی وزن درست میشه.تازه اگر تمام این روایت را بدون اشتباه میگفتی ، سخنی موزون بود
شرط بعدی مقفی بودن است که به شعر موسیقی خاص میبخشد و به قول نیما یک ضرورت است و زنگ مطلب .
شما در بیت اول (کوچه را با بچه ) قافیه کردهاید که اینها با هم قافیه نیستند چون حرکت ماقبل (روی) یکی نیست و شما باید حرف روی را بشناسید . در این دو واژه حرف روی (چ) است و ماقبل چ در کوچه (و ) است و در بچه چیز دیگر است و اصلا این دو واژه شاید قافیههای دیگر هم نداشته باشند
این یک مورد است و اگر بخواهم در این شعر بلند اشتباهات را بگویم مثنوی هفتاد من میشود بنابراین کتاب باید تهیه کنی.
شرط بعدی مخیل بودن است در شعر نباید حرف عادی زد و اندیشه در شعر مهم است.
مثال شاعر دیگر میگوید « کبوتر بچه بودم ...» و خود را در خیال به کبوتر تشبیه کرده است و سخن مخیل شده و احساسات اگر بر انگیخته نشود باز شعر نیست.
- معصومه خرمبخش ، از شعرای این سایت بود اهل نور آباد در ابتدا شعر بیوزن میگفت با راهنمایی من و اساتید سایت شاعری توانمند شد و پیشرفت کرد وقتی بر اثر یک سانحه از دنیا رفت من در یک دوبیتی در وصف او
چنین گفتم،
« فلک چشم مرا نمناک کردی
دل بیچاره را صد چاک کردی
مگر معصومه خرمبخش با تو
چه کر او را اسیر خاک کردی »
در این شعر کوتاه تمام ویژگیهایی که در بالا گفته ام رعایت شده
- شما باید با ایجاز شعر بگویی یعنی با کمترین واژه ها بلندترین حرف را بزنی اطناب در شعر خسته کننده است
و اینکه من بیام این شعر را درست کنم وقت زیاد میگیره مثل اینکه یک ساختمان هفت طبقه را تخریب کنی و از نو بسازی.
اینشاالله اساتید دیگر اشتباهات را اصلاح میکنند ولی باید کتابهایی که گفتم برای همیشه داشته باشی
موفق باشید