مژدگانی

مژدگانی بده دل اهل تمنا شده است
به تمنا نگهم غرق تماشا شده است
نگه ناز  دو چشمت به تحیر بردم
دلکم از تو زخود رفته و رسوا شده است
گوهر ناب،رکاب دل و‌جان قابل نیست
مست دیدارتو هم بهر تو بینا شده است
آن و در ثانیه بردی تو به غارت ما را
واژه در شعر زتو تر شد و بی تا شده است
نوش جانی و جهانی وبه جانی ای جان
هیچ هم از تو به شوق آمده شیدا شده است
نظری کردی و در لحظه نظر باز شدم
شورشی بر دلم افتاد و چه  غوغا شده است
هوش و حالی به دلم نیست خرابم به خرام
خنده بر روی لبت وای چه زیبا شده است
ورد هر بیت  غزل  وصف جمالت گشته
خواهش مثنوی و ،قالب نیما شده است
روح و ریحان که تو باشی به آرامش جان
شعر هم بر تو نظر کرده و اِشباع شده است
ای دل آرا، سه نقطه... ، چپاول کردی
تشنه با ناز و‌نگه غارت و یغما شده است


  #حسین گودرزی""تشنه""

   ۱۴۰۲/۰۶/۱۹