چهارشنبه ۳ بهمن
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
خسته ام
هر شب در آغوش بدبختی هایم
بخواب میروم
بدبختی ها در باغچه ها کاشته نمیشوند
گاهی مشتی خوشبخت
باعث بدبختی میشوند..
چقدر سرد است زندگی
وقتی اشکی سرازیر میشود...
اشکها وقتی سرازیر میشوند
دل به بن بست رسیده باشد
حال از درد ورنج باشد
یا تنهایی..
حرف دل را میتوان عوض کرد
اما اشکها هیچوقت ویرایش نمیشوند..
هیچوقت شعار نمیدهم
ساده میگویم
آنجا که انسانی درد بکشد
اشکش سرازیر شود
باید سوت پایان شادی را کشید
دیگر وقت همدردی است..
امروز در خیال نهالم
کاموایی از رویا بافتم
شب که رسید
برای مرگ رویاهایم اشک ریختم..
گاهی باید در آرامش گریست
هرچند
چشم های بارانی
زندگی را خیس می بیند..
سرت را بلند کن
زندگی کن
آدمهای سربزیر
آسمان آبی را نمی بینند...
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.