دوشنبه ۳ دی
بداهه ای برای جناب دلجو شعری از امیرحسین مقدم
از دفتر عسل چشم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۲ ۰۲:۱۳ شماره ثبت ۱۳۰۴۲
بازدید : ۹۲۸ | نظرات : ۷۷
|
آخرین اشعار ناب امیرحسین مقدم
|
بزرگوارم. استادم. برادرم .... جناب دلجویی مهربان
کلام آسمانی شما که به لطف برای این کمترین ساخته بودید را به دیده جان خواندم و به گوش دل شنودم.,
از جان سپاس که جان در برابر مهر هیچ است. چند بیتی به بداهه برای پس دادن درس پیشکش مهر آسمانی تو که از مهرورزانی.
چگونه من بسرایم زمهربانی تو.
چگونه شرح دهم لطف آسمانی تو.
چگونه قصه بگویم زمهر تابانت.
زنور روشن تابان کهکشانی تو.
چگونه من بزنم دم زمستی دل خویش
به پیش چشمه جوشان جاودانی تو.
چگویم از غم هجری که جسم و جانم سوخت
چو نشنوم سخن نغز و درفشانی تو.
عزیز دل ، دل غمگین ما چه میجویی ؟
که خود فتاده به ره در پی نشانی تو.
مرا امیر مخوانم که من به دام تو ام.
غلام هر غزل نغز و خوش بیانی تو.
الف . ح . مقدم. 1 خرداد 92
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.