یی رو پسر حسین کواوی، وا پولی فروش چارتا قالی
(یک روز پسر حسین کبابی با پول فروش چهارتا قالی)
قایم ا حواس دوس و دشمن، ا خونه بواش شدا فراری
(پنهان از دوست و دشمن منزل پدرش را ترک کرد)
ترک موتور صدوبیس وپنج، جوری که میی نشسه رو گنج
(سوار بر موتور ۱۲۵، انگار که روی گنج نشسته)
پیدا شدش و فیسی مکردا، بعد دوسه رو یا که نه پنج
(پیدا شد و پز میداد ، بعد از دوسه روز یا که نه پنج)
بوقی و اهل محل زا، جوری که صداش مرفت د فضا
(یه بوق به اهالی محله زد طوری که صدای بوقش به فضا رفت)
ا بس که صدا بوقش بلند بی ، نزدیک بی ننش هفت ماهه بزا
(انقدر صدای بوق بلند بود که چیزی نمانده بود مادرش هقت ماهه بزاید)
ا ذوق موتور ناهار نخوردا ، وا قابلمه تند تند او مخوردا
(ا شدت ذوق ناهار نخورد و با قابلمه آب می خورد)
ا ترس چش غریو و همسا ، اسفن زیاد دو مکردا
( از ترس چشم زخم غریبه ها و همسایه اسپند دود می کرد)
ا ابرام آواد تا کوچه باغی ، ویراژی مرفت چو اسب یاغی
(از محله ی ابراهیم آباد تا کوچه باغی مثل اسب یاغی مارپیچ می رفت)
فوش بی که نثار ای پسر شد , رکس بدن حسین کواوی
(کلی فحش نثارش شد ، بدن حسین کبابی را لرزاند)
تک چرخ مرفت دو ترکه بالا ، ا کوه و کمر و تپه چغا
(تک چرخ و دو نفره بالا میرفت از کوه و کمر و تپه تفریحی چغا)
یه سل و جلو یه سل و اگزوز ، قاره موتورش مرفت د هوا
(یه نگاه به جلو یه نگاه به پشت موتور، قار قار موتورش هوا میرفت)
اسوالت و زمین خاکی و گل ، فرقی نمکرد گاز نکرد ول
(آسفالت و خاکی و زمین گل آلود براش فرقی نداشت فقط گاز میداد)
توزی نشسی د پشت گردش ، مغزش تمسی پاک شوا بی چل
(گرد و خاک به پشتش نشسته بود ،مغزش کار نمیکرد و دیوانه شده بود)
یی ماشین بنز نوک مدادی ، نه بنز خاور بنز سواری
(یه ماشین بنز نوک مدادی نه بنز خاور بنز سواری)
سول خنی وشش زا و فرار کرد ، سرخ شد پسر حسین کواوی
(نیشخندی به او زد و فراری شد ، سرخ شد پسر حسین کبابی)
هشتا دم بنز نوک مدادی ، نه بنز خاور بنز سواری
(ماشین بنز نوک مدادی رو دنبال کرد)
ناغافل ا ای ترمز ناقص ، خوردا وا همو سرعت و گاری
(از ترمز ضعیف غافل بود و با همون سرعت به گاری خورد)
اقبال ای دفه و یاری آما ، رحمش و حسین کواوی آما
(اقبال این بار یار شد و به حسین کبابی رحم کرد)
کرس بدنش د مین اسوالت ، الحمد که جونش در نیاما
(بدنش روی آسفالت کشیده شد، خداروشکر جونش در نیامد)
آمبولانس نوی هشتن د گاری ، آخر پسره افتا و خواری
(امبولانس نبود توی گاری گذاشتنش، آخرش پسر خوار شد)
هر که که ایجو کنه سواری ، حقه که بوننش و گاری
(هرکی اینطوری موتور سوار بشه حقش بسته شدن به گاری هست)
القصه موتور خطر داره ، تک چرخ نزنی که منع داره
(القصه موتور سواری خطر داره تک چرخ نزنی که ممنوعه)
وا سرعت مطمئن بگازو ، محتاط خیال جمع داره
(با سرعت مطمئن بران . محتاط خیال آسوده داره،)
عباس(یزدان) عظیمی
فروردین ۱۴۰۳
درود بر شما