سه شنبه ۴ دی
آه قطار شعری از یوسف واحدی
از دفتر برکه نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲ ۱۴:۴۷ شماره ثبت ۱۲۸۳۱۹
بازدید : ۱۰۱ | نظرات : ۷
|
آخرین اشعار ناب یوسف واحدی
|
زندگی سر به سرش روی روالی که نپرس
دشت پر میشد از آه قطاری که نپرس
روی دیوار همین کوچه نوشتیم شبی
دگر از ره نرسد صبح سواری که نپرس
باغبان باغ دلش لک زده انگار گلوش پر بود
لای تقویم زمستان و خزانی که نپرس
شوق یک کودک و با کفش نو اش کور کند
چهار دیواری زندان بلندی که نپرس
کوچه کودکیم مانده میان برهوت
دلخوش لحظه پایان جهانی که نپرس
باز انگار کسی در دل من شعری گفت
پاسخم هر دفعه این بود، نشانی که نپرس
بعد از آن پاکت سیگار خودش را برداشت
کوچ کرد خسته و آهسته بجای که نپرس
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.