يکشنبه ۴ آذر
وصل جانانه شعری از مجتبی یزدی صوفی
از دفتر دیوان صوفی نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲ ۱۷:۳۸ شماره ثبت ۱۲۸۰۲۷
بازدید : ۱۱۴ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر مجتبی یزدی صوفی
آخرین اشعار ناب مجتبی یزدی صوفی
|
غزل #وصل_جانانه
چه آرزوی محالیست وصل جانانه
به هرکه راز تو گفتم بگفت دیوانه
به سان لیلی و مجنون فسانه میگردم
ز یاد میروم اما بسی غریبانه
هر آنکه درد نداند ز عشق آدم نیست
منم که عالِم عشقم در این نواخانه
گناه نیست اسارت به کس در این بلوا
منم که صید توام بی هوا و بی دانه
کرم نما و نوازش به زخمهای تنم
که درد مند توام من میان این خانه
ز یک نگاه خمارت هزار مست بمرد
تهی شده ز وجودت تمام خم خانه
هزار سر به سر زلف تو گره بندند
بیار آن سر زلفت بنه بر این شانه
کفایتی تو نکردی بر این خراب آباد
گریختی ز کمندم ولی چه رندانه
شراب لعل لبانت فریب آدم بود
به هوش باد هم اکنون ادیب فرزانه
به سان #صوفی عاشق نشسته بر خاکم
به روز وصل بسازد سماع شادانه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مجتبی یزدی (صوفی)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عاشقانه عارفانه