گفتگویی در گذر
گاوِ شیرآور ، الاغی بار بر
گفتگو کردند چندی در گذر
اوّل از محنت که بر خود برده اند
دوّم از زخمی که بر دل خورده اند
گاوِ شیرا اینچنین آغاز کرد
عقده بِگْشوده زبانش باز کرد
گفت ، این صاحب کرم ارباب را
ریگ ، در کفشش نهاده خواب را
خور و خوابیّ و امانی گر دهد
جانِ ما گیرد که خوانش بر دهد
گر مرا گوساله ای آید ثمر
تیغِ جلاد و کبابی را حذر
کفش پایش را که چرمی بی نظیر
هدیه از خود داند و ما ناگزیر
گاه بر پایم نهد بندی گران
یا به تهمت میزند نیشِ زبان
گر به مجلس آیدش کودن مآب
گاو را بر نامِ او دانَد صواب
این صفت بر ما کجا بِنْوشته اند
اینچنین جرمی روا کی رشته اند
گو چرا آدم خطا بر ما کند
جهلِ خود را فهمِ ما معنا کند
یا که در دعوای بی پایان جهل
می شناسد گاو را برهانِ جهل
ما علف را روغن اعلا کنیم
حُشّرت آید شکایت ها کنیم
***
چون سخن بر روزِ حَشْر آمد پدید
خر کلامی را چنینش پرورید
همترازی گر که با تو نیستم
در نظر بر این مقوله بیستم
گرچه من در سفره ها جاری نیم
چاره جز حمّالِ هر باری نیم
گاه بر پشتم نهند باری گران
یا به یک مکثی زنندم خیزران
من در آخورم به کاهی قانعم
تاریِ شب را به ماهی قانعم
کی خیانت کرده ام در کارِ کس؟
کی به سرقت برده ام از بارِ کس؟
عرعری گر آید از ما در سَتیغ
مطلبی باشد بیانی بی دریغ
گوهری در جاهلیّت سفته ایم
راه خود را در خریّت رفته ایم
نیست ما را جنگ ، در آتش عذاب
نی طلایی نی بلایی نی شتاب
نیست جز کاهی و راهی در صواب
نی جنابی نی ربابی نی کباب
گو چرا آدم به ما نخوت کند
پشت ما بنشسته بد صحبت کند
احمقان را خر بخواند در صفت
جهلِ جاهل را به ما داده سمت
این که گفتم نی که از سر وا کنیم
حُشّرت آید شکایت ها کنیم
***
گفتگویی را که آمد مستعار
همترازش را ببینی بی شمار
حیفِ آن باشد که حیوان در طریق
وز تکبر جانِ انسان در حریق
در طبیعت درسِ حکمت های ناب
خود نمایی می کند حتی به خواب
سراینده: محمد گلی ایوری
سرودهای روایتی زیبایی بود
به نظرم در قسمتی که در شعر آمده
کی خیانت کرده ام در کار کس
کی دخالت کرده ام بهتر باشد البته فقط یک نظر است
به دلیل اینکه خیانت معنی دیگر میدهد
البته خود آگاه هستید
به هر صورت نظری بود منباب شاگردی .
برای شما آرزوی موفقیت دارم
برقرار باشید .