جمعه ۲۵ آبان
مادربزرگ شعری از میثم محمدزاده سرستی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۲ ۱۲:۴۰ شماره ثبت ۱۲۷۳۱۳
بازدید : ۱۲۱ | نظرات : ۷
|
دفاتر شعر میثم محمدزاده سرستی
آخرین اشعار ناب میثم محمدزاده سرستی
|
گاهی چه زود دیر میشود...
گاهی از این غصه های پیاپی، دلم دلگیر میشود!
مادربزرگ!
چه زود پیر شدی
با قد کشیدن درخت گلابی حیاطمان!
و من چه دیر فهمیدم
این ماجرای تلخ را!
که هرسال با قد کشیدن و برگ ریزانهای گلابی
خزان آنهایی که دوستش میداشتم
از پس کوچه ی بن بست قدیمی کاج ها
از راه میرسد!
حال با این بال شکسته
با خاطر این شبِ سرد ِ آبانِ نحس
چه کنم یک عمر!
چگونه بتانم...چگونه
چگونه اشک پنهان کنم
در حضور آشکارای اشک های پدر
در بامداد ماتم رفتن ات!
که اینروزها یک سرزمین خسته است
که یک مرد برای میهن
برای آبادی، اشک می ریزد!
گرچه مرگ، آواز خوش آزادیست
و ما، مردگان نسلی خاموشیم
که اینک،
بنام مرد ، بنام زن
در این روزگار غریب زندگی
آزادی را... آزادی را... فریاد شده ایم.
اینجا گذرگاه تاریخ ست...
کاش میماندی میدیدی، فردا که برسد
چه آفتاب دل انگیزی دشت های ما را به آغوش میکشد
پس از شبان سرد و تاریک
چه باران دل انگیزی سنگ فرش های خیابانهای در خون را
از جای پای دژخیم پاک خواهد کرد!
افسوس که تو نیستی...
و کسی خواب دیده بود!
تو سوار بر اسب شهزاده ی آرزوهایت
از پلی بلند و بالا، به افق می تازی!
هیچ مادربزرگ قصه ای چون تو
آخر تلخ شاهنامه را ، برایمان نگفته بود!
اینک وقت نوشتن یک آخر خوش رسیده است!
هرچند نسل پشت نسلی پیر شد و مرد!
گرچه مرگ، آواز خوش آزادیست
و ما، مردگان نسلی خاموشیم
که اینک،
بنام مرد ، بنام زن
در این روزگار غریب زندگی
آزادی را.... آزادی را.... فریاد شده ایم!
میثم/ بابل ۲۴ ابانماه۱۴۰۱
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خیر مقدم
بااحساس ست
موفق باشید