درود بر شما استاد بانو حسین زاده ی گرامی
اولا از اینکه قلم رنجه فرمودید از شما بزرگوار سپاسگزارم.
در ثانی باید عرض کنم
❎ صفت غمگین که اطلاق فرمودید،
زبان شعر حتما زبان حال شاعر نیست و شاعر میتواند مانند بازیگری حرفه ای تمام حس ها را به مخاطب القا کند بدون اینکه شاید خودش آن احساس را تجربه کرده باشد.
در خصوص غم همیشه آرمان بنده این بیت از حضرت سعدی است که میفرماید
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادی آن کاین غم ازوست
❎ اینکه تصویر پنچری خنده ای بر لب شما آورده خدا را شاکرم که توانسته ام بنده ای را شاد کنم ولی تصویر حاوی نکات اجتماعی و سیاسی و فلسفی است که مجال دیگر میطلبد برای تفسیرش
❎ در خصوص تکرار (هر) چنانچه واقف هستید هر تکراری ملال آور نیست
تکرار ارکان است که وزن و موسیقی می سازد، تکرار دم و باز دم است که زندگی ساز است و بنده در این دو تکرار مورد گوش آزاری ندیدم
❎ در خصوص (سُم) که فرمودید نباید مفرد بیاید خودتان در شعر زیبایتان آن را مفرد آورده اید.
سُم اسبان فرموده اید نه سم های اسبان
شاهد هایی از ادبیات نیز از صحت حرف بنده پرده برمی دارد
🚩
ابا گرز و با کاویانی درفش
زمین کرده از سُم اسپان بنفش
فردوسی
🚩
دل و تیغ و بازو حصار منست
برانگیخت آن رخش رویینه سُم
فردوسی
🚩
ز دست خویش بدادند گوزگانان را
چو هند را به سُم اسپ ترک ویران کرد
ناصر خسرو
🚩
خرد موی وزاغ چشم و پهن روی و گرد سُم
تیز گوش و دوربین وره نورد وراهوار
ارزقی هروی
و خیلی از این مثال ها که سُم را مفرد آورده اند
❎ اینکه فرمودید یک تفکر خرافه ای در بین مردم است و در پای مغازه ها می کوبند تا از چشم بد در امان باشند
آن نعل است نه سُم
نعل بر روی سُم قرار میگیرد و سُم جزئی از بدن حیوان است
سپاس فراوان از شما بابت بداهه ی زیبایی که در این صفحه به یادگار نهادید
پاینده باشید و برقرار
درودبرشما جناب دکترمحمدی عزیز
رباعی ای بسیارزیباو درعین حال تفکربرانگیز، تلخ وسرشارازحرف بود
تصویرم که دیگه رساو گویا
وبراستی که چه انتخاب زیبا وبجایی بود این تصویربرای این رباعی، کاملا همخوانی داشت....
وچقددلم گرفت امان ازمامردم
من زیستنم قصه ی مردم شده است
..............
...........
این پچ پچ ها چیست رهایم بکنید ،
مردم خبری نیست رهایم بکنید
من را بگذارید که پامال شود
بازیچه ی اطفالِ کهنسال شود
من را بگذارید به پایان برسد
شاید لَت و پارَم به خیابان برسد
من را بگذارید بمیرد،به درَک
اصلا برود ایدز بگیرد،به درَک
من شاهدِ نابودی دنیای منم
باید بروم دست به کاری بزنم
علیرضا آذر
تاخداهست غمی نیست استاد ....