مداهنه
مدتهاست جای تو یک کلاغ بر ظرف غذا نوک می زند
بدون اینکه از کسی بترسد
مدتهاست دغدغه آشکار مرا در پرسش خود پنهان می کنی
قانع نمی شوم
ناخشنود مجبور به حلول یک اضطراب شده ای
بدقواره تکه تکه کن واژه ها را
فرو منشین تا ترجیح دیگری در سرت هست
بی اعتماد وناخواسته اصراری بر بی شکلی نیست
کدام خواسته در میلت شبیه غواص شنا می کند ؟
کدام کار عجیب ،مرا به سراغ تو می کشاند
ای تنها قائمه بر شکل رنج دیده ی من
امتنان تو در کدام دفتر از قانون دلهره ثبت شد؟
سلیقه با احساس خیلی فرق دارد
کدام سوظن پشت سرهم
دستهای پوشیده ازیک تعبیر مسخره را تغییر خواهد داد
تاکی بی پایان پیش پا افتاده در یک غروری
مدتی است کلمه ها ناگفته ماندند
تا دغدغه ، شکار یک سوال شود
گاهی شبیه مداهنه دوباره بازخواهی گشت
تت و پت می کنی شبیه یک اعتراف
مدتهاست شرم زده در اتفاق یک شکل از گفتگویی
گاهی اقرار پیش خود رنگ چشمانت را عوض خواهد کرد
آه مگو
می ترسم دوباره بر آشفته سکوت کنی
می ترسم حیرت زده ،..........پایان یک غرور
...........................
پی نوشت
شعر من در قرنطینه احساس است وشرم از حضور دارد
بزرگان ادب شعرناب مرا به بزرگی خودشان ببخشند چون شعرم به کرونا مبتلا شده است ودر چند نوبت واکسن ضد کرونا را به آن ترزیق کرد ه ام ودر حال حاضر شعر را در قرنطینه نگه داشته ام سپاس از تمام محبت بی دریغتان
با احترام محمدرضا آزادبخت
بسیار زیبا و سرشار از احساس بود
موفق باشید