کاش می شد از نگاه نافذت
یک نظر بار دگر دیدار کرد
کاش می شد لحظه ای قلب و دلت
را ز این خواب گران بیدار کرد
کاش از عمق نگاهم زان طرب
دیدگانت عشق را می یافتند
تا که دستانم برایت شب به شب
گیسوانت را به هم می بافتند
کاش می شد خانه ی از نو نهاد
تا در آن جا عشق را معنا کنیم
عکس هایی روی دیوارش به یاد
پر ز آن سیمین رخ رعنا کنیم
کاش می شد فرصت آغوش را
در زمستان نگاهت بیش کرد
چون بهاری این دل خاموش را
با زبان عشق پر تشویش کرد
کاش می شد با زبان دلبری
هر دل خاکستری را سرخ کرد
کاش می شد با لب شیرین تری
روی ماه دلبری را سرخ کرد
کاش می شد هر دل بیمار را
با طبیب عشق از کین پاک کرد
کاش می شد حسرت دیدار را
زیر گام همت خود خاک کرد
کاش می شد فرصت سازندگی
را بر این قلب و دل شیدا کنیم
لحظه های شوربخش زندگی
را ز قلب یکدگر پیدا کنیم
کاش می شد آخرین دیدار را
از میان خاطرم انکار کرد
یا که هر شب واژه ی اصرار را
بهر عشق و عاشقی تکرار کرد
کاش می شد تا که فردایی دگر
بی غم و اندوه دل می ساختیم
در مسیر عاشقی در این سفر
بیشتر پس دل به هم می باختیم
کاش می شد در میان لاله زار
غنچه ی لب را به این دل وا کنی
کاش می شد از میان صد هزار
قلب عاشق را برت ماوا کنی
کاش می شد با نگاه عاشقی
این غم هجر تو را بر باد داد
کاش می شد تا نگار لایقی
زان لب شیرین به هر فرهاد داد
کاش می شد واژه ها را می گسست
تا غم دل را ز آن بیرون کشید
آن شب یلدا که این دل را شکست
همچو مهدی عشق را سر می کشید
🌺🌺🌺 ۲۲ مردادماه ۱۳۹۹ 🌺🌺🌺