پنجشنبه ۶ دی
فرگشت شعری از بهزاد ملک زاده
از دفتر خیال نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ۱۶:۴۹ شماره ثبت ۱۲۲۶۴۳
بازدید : ۲۵۵ | نظرات : ۱۸
|
آخرین اشعار ناب بهزاد ملک زاده
|
از خودم عبور کردم
چند ساله بودم
که خانه
آستین کوتاه میپوشید؟
رودی خشک میرفت
و سایه تخته سنگی که دیدیم
به گوسفندی بدل میشد
خیال می کنم
جرقهای که از آتش پرید
شاید
ستارهای بوده باشد
که نیمهشبی
مست
روی کارتن کنار خیابان
خاموش شد
یا
مینهای خنثی نشده
ماهیان برکهای بودهاند
که پایشان را
از گلیمشان فراتر گذاشتند
از خودم عبور میکنم
به سالهایی که نخواهم زیست
به عکسهایی
که همیشه
از خودم جوانتر میافتادند
صدای ماشینها دیگر شنیده نمیشود
و صدای ساعت و تلویزیون و گلولهها
به درختی فکر کردهام
که میان منقار پرندهای بوده
به ماموتی
که پنجره اتاقم شده است
فردا که برسد
روزنامهها
پنجره را پاک میکنند
و من شاید
چشمان عقابی خواهم شد
که سایه تخته سنگها را
شکار خواهد کرد
|
|
نقدها و نظرات
|
سپاس از نظرتون از اونجایی که فرگشت به ما میگه نسل همه موجودات از ماهیان بوده , میخواستم این بیرون آمدن ماهی از آب رو به شکلی با این ضربالمثل تلفیق کنم بازم ممنون از وقتی که میذارین | |
|
درود , سپاس از شما | |
|
درود سپاس از وقتی ک گذاشتین | |
|
درود بر شما , نظر لطفتونه | |
|
سپاس از نگاه شما | |
|
درود بیکران , سپاس از نظرتون | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.