..رفتی و آتش میزنی بر جان من ای یار من..
..رفتی ولی ای بی وفا گفتی مکن اصرار من..
..صد آه و دل دارد فغان دامن زدی آتش به جان..
..رفتی اگر نامهربان گفتی بمان در کار من..
..حالا که تنها مانده ام با خاطرات اندر برم..
..من مست می بی باده ام ای وای ازین تکرار من..
..روزی تو گفتی از خدا خواهم ترا خواهم ترا..
..با عشق تو دل شد رها جادوترین اسرار من..
..حالا مرا پس میزنی چون کهنه ی پیراهنی..
..زیباترین احساس من بنگر به چشم زار من..
..کردم ترا از او طلب همچون عسل همچون رطب..
..شیرین ترین حلوای تر آیی سر بازار من..
..همچون قناری میزنی چه چه ولی این نغمه را..
..با خود به بر داری چرا در قامت گیتار من..
..وقتی سپیده میدمید هرگز نگردم نا امید..
..روزی بیائی در برم روشن دو چشم تار من..
..این قلب من وابسته شد دریا شد و چون هسته شد..
..در عاشقی کی خسته شد داری نفس آمار من..
..حیرت ازین عرش و زمین انگشتری دارد نگین من..
..من عاشقت هستم همین آبی ترین انکار من..
قلمتان نویسا
بمانید به مهر و بسرایید