دوش دیدم بر در میخانه مردی خفته بود
مست از بازی دوران و کمی آشفته بود
دید میزد مردمان را با نگاهی بس عجیب
چون سگی کو تازگیها خورده از مردم فریب
چون بدیدم حال او گفتم که غمخوارش شوم
لحظه ای را می نشینم تا که دلدارش شوم
در کنارش رفتم و پرسیدمش احوال او
باز پرسیدم ز کار و پیشه و اعمال او
گفتمش هان از کجایی و که هستی ای غریب
گفت شیطان رجیمم نام و کارم هم فریب
گفتم ار اهریمنی شید و دغایت را چه شد
چون فتادی اندرین حال و غنایت را چه شد
گفت نانم را بریدید و به کارم تاختید
گرگ دد خو را بجان روبهی انداختید
قرن ها دادم همه عالم به تدبیرم فنا
لیک تزویرم بکشتید و بشد رنگ از حنا
این چه کژدم بود بر جان و تنم آویختید
این هلاهل را ز چه در شربتم آمیختید
گفتمش از ما چه آمد بر سرت، ویران شدی
این چنین بشکستی و مغلوب دین داران شدی
گفت شیطانی چو من را بر زمین انداختید
لیک دیوی هفت سر را جای من بنواختید
هر چه بر جهدم فزودم باز گیرم جای خویش
لیک شیطان را نباشد هیچ مکر از شیخ بیش
با تمام مکرو حیله عاجزم درپیششان
ترس آن دارم بمیرم از گزند نیششان
من که چنگیز و سکندر را به دام انداختم
پیش شیخان هرچه مکر و حیله کردم باختم
پ.ن: وزن شعر فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
پ .ن:به لطف دوستانی که وقت گذاشتند و اشکالات نسخه قبلی شعر را برای من مشخص کردند تا حد توان اصلاح کردم .
خوشحال می شم که دوستان هر اشکالی در شعر مشاهده کردند حتما به اطلاعم برسونند
ممنون از وقتی که میزارید
درودبرشما جناب اکرمی عزیز
زیباوحکیمانه بود
فقط روی زبان شعرکمی کارکنید تاامروزی ترشود