يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر حمیدرضا عاشوری (حامی)
آخرین اشعار ناب حمیدرضا عاشوری (حامی)
|
بارون زده بازم به اغوشم
بعد تو من با گریه درگیرم
یه اسمون ابره تو تنهاییم
کولاکه توی بغض دلگیرم
من پشت این پنجره با یادت
روزای سختمو میسوزونم
یه استکان قهوه تو بیخوابی
من اخر این دردو میدونم
قلبی که ویرون شد تو خندیدی
تاوان چیو من دارم میدم
منی که پیشت با همه دردام
شکستمو دوباره خندیدم
دل گریه هامو تو نمیبینی
موهام دارن جوگندومی میشن
این غصه ها که شکل دردامن
تن پوشی از ویرونگی میشن
از این تب داغ غرور برگرد
عشقت دلیل اشک چشمامه
مثل یه کوه یخ که اب میشه
دریا دیگه اخره دنیامه
حتی با اینکه کوه غم بودم
پیشت همیشه عاشقی کردم
وقتی که فهمیدم نمیمونی
دیدم یه عمری سادگی کردم
حرفایی که جامونده تو قلبم
یه برقی تو چشام هنوز مونده
تکیه به تنهاییم زدم وقتی
حسرت تو دنیامو سوزونده
یه شهر بی چراغ شدم بی تو
هم پرسه بارونو رگبارم
تو کوچه های بی سرانجامی
اهسته دلتنگیمو میبارم
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
عیدتان مبارک
به عنوان کسی که تخصصی در حوزه ی موسیقی هستم عرض کنم ترانه ی شما
زیبا بود به شرطی که وزن و بار موسیقی را بیشتر مراعات کنید
موفق باشید