گلوله های سرد غم؛ به قلــب عاشقان می خـــورد
فریـب خندههای او ؛همیشه بــیدلان مـی خـــورد
نــگاه بـذر عـــشق مـا؛ به اشــک ناله وا مــی شــد
طــلوع خـوشه های غــم؛غروبِ خنــده را می برد
کـــلاف تــرس انــزوا؛ به مـیـلِ غــــصه می دادم
کلاه بغـض گــشـــته نــخ؛ در ازهــــامِ تنــــــهایـی
درون خـاکــریـزِدل دو چـــــشم لاله می کــــــارم
که بــرقِ چشــــمِ لالــه ها ؛دوای دردِشیـــــــدایی
لـــباسِ پــادگانِ ما بــه خـــون لالــــه تــر مـیشــد
میـان بـــوته هــای گل یکی ز شـاخه تــا میـشـــد
غروب آفـتاب گـل؛جـزیـره غـــرق در خون کــــرد
که پــــیش جبهه های غم؛سری ز تن جــدا میـشد
کــنارِ حـوضِ چـشمِ تو؛ به خـــاکِ خون تیــمم کـرد
به روی مـــوج هــای لـب؛نمـــاز عشـــق بر پـا شـــد
یه لحــظه نور عشــقِ تو؛به جــانِ مـرده ام افــــتاد
دوباره جـان گـرفتـه تــن؛که لاله هم مــسیحا شـــد
افسانه پنام(مهردخت)
پ ن
در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت میکردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلولهٔ توپ در نزدیکیاش همراه با سید حمید میرافضلی، در غروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جداشده و کشته شد
۱۷/۱۲/۱۳۶۲
سالروز شهادت شهید حاج محمد ابراهیم همت
درود بر شهدای عزیز.
واما در خصوص شعر..
متاسفانه شعرتان وزن درستی ندارد هجاها درهم برهم شده اند
از شما انتظار زیاد است خانم پنام