حسرت آغوش تو گرمای جانم را گرفت
مستی دل، شوق لیلای جوانم را گرفت
ساحلت دور و تلاطم های دریا بی امان
می خورد بر قایقم، دریا امانم را گرفت
عادت دنیاست کج رفتاریش با روی عشق
شوکران آورد و شور جاودانم را گرفت
شد خزان فصل بهارم بی گلِ گلزار تو
غم هجوم اورده تا روح وروانم را گرفت
جلوه ی روی جهان در عشق معنا می شود
دوریت سیمای سرخ ارغوانم را گرفت
از وصال روی تو صدها غزل شد از برم
صحبت هجر آمدو شوق بیانم را گرفت
سایبان بخت من را چون هما آمد نشست
خواب شیرین رفت وطوفان آشیانم را گرفت
خواستم پرواز را تا بی کران چشم تو
شد قفس یکباره دنیا آسمانم را گرفت
سارارحیمی(س.سکوت)
۱۸بهمن۴۰۱