سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      گدای نی

      شعری از

      فرهاد معارفوند

      از دفتر دری وری نویسی نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ۰۷:۰۵ شماره ثبت ۱۱۷۱۵۱
        بازدید : ۲۱۳   |    نظرات : ۴

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      گدای هوای مطربی بر سرش زد
      به نیستان رفت نی چید و تیغ سرش زد
      چو در خانه تمرین ممارست برگزید
      مادرش کلافه شد او را از خانه بد گزید

      چوپانی از سر حوصله که میرفت سر
      گدای مطربی را بدید که از نی میبرد سر
      بگفتا نزن بر سر نی دست زور فوت
      رمه ام را پوکاندی یکی را هلاک در فوت

      برو در خانه تان سوتی بزن
      هم راز کلاغان باش فوتی بزن
      گوسفندانم را پخش پلا کرده ای
      مطربی را با بازار مسکرها اشنا کرده ای

      گدا که فکر میکرد خوب مینوازد
      شش سوراخ نی را بسته بود سوت میزد
      گفت منم نوازنده ناز ها سراینده سازها
      سکه در دخلم بینداز تا باز شود نوای رازها

      چوپان همانطور که در پی جمع کردن گله بود
      گفت : تمام اجرت امروز من حق تو خواهد بود
      اگر فوت لبت از سر لول نی وا کنم
      رمز راز نی نوازی را بر تو عریان کنم

      گدا همچنان با لول نی سوت میزد
      زمین زمان را به هم پیچیده بوق میزد
      ناگهان قوچ بزرگ سر بزیر کرد فوت بر زمین
      شاخ هایش در سطح افق ثم کوبان بر زمین

      قوچ گله میرفت شاخی زند بر گدا
      گدا میدوید قوچ به دنبال گدا
      نا گهان لول نی از دستش بیفتاد بر زمین
      نی را بی خیال شد پرید داخل چاهی در زمین

      نی زیر پای قوچ خورد شد
      گدا در چاه محبوس شد
      چوپان نفس راحتی کشید
      خیالش از صدای نی سوت شد

      چوپان به لطف قوچ گوسفندان را گرد کرد
      صفره اش را باز کرد جرعه آبی میل کرد
      نی را از شال کمر باز کرد
      نوای نی را آغاز کرد

      گدا در چاه بود از اب چاه میچشید
      نوای نی در هوای چاه میپیچید
      گدا صدای نی را تا بحال نشنیده است
      تازه فهمید نوای نی نوایتنها ایست

      گدا دست نیاز چوپان بگرفت نشست
      به او گفت مرا آموزش بده با فوت دست
      چوپان گفت فرق منو تو در تنهایست
      تو مردم را داری و نی رفیق روزهای تنهایست

      گر مردم تو را یاری کنند به والله که پادشاهی
      برو سر کارت بشین دست دراز کن بر هر رهی
      که تو این پادشاهی ندهی به هر گدای
      نی را بگزار برای چوپان که تو پادشاهی

      گدا رفت مثل قبل بر سر یک کوی نشت
      گفتند تو گدای نشان میداد انگشت شصت
      گفت پادشاهم همه سکه ها عکس من است
      سکه هایم را بدین سکه ها مال من است



















      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۱۴
      درود شاعر گرامی
      میلاد با سعادت اسوه صبر و تقوی ، مظهر علم، عزت، عدالت، سخاوت و شجاعت حضرت امیرالمومنین، علی بن ابیطالب علیه السلام ، مبارک باد خندانک خندانک خندانک
      سید هادی محمدی
      شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۴۶
      خندانک
      زهره دهقانی ( شادی)
      شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۷
      سلام.. درود ادیب فرهیخته
      روزتان مبارک
      زیبا قلم زدید👌

      قلمتان سبز✨
      جواد کاظمی نیک
      سه شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۱ ۰۰:۵۹
      دوردبرشما زیبابود 🌺🌼
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      3