سه شنبه ۱۸ بهمن
خواب و رویا شعری از بهروز دارابی
از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ ۱۳ روز پیش شماره ثبت ۱۱۶۹۱۲
بازدید : ۵۲ | نظرات : ۵
|
آخرین اشعار ناب بهروز دارابی
|
شبی در خواب و رویا
غرق خود بودم
سراسر سرد و بی سامان
دوای درد بی درمان خود بودم
نمیدانم چه حالی بود
کسی شاید کجا درگیر فالی بود
زمین چون بستر شب ها تاریک شد
تمام کوچه ها بن بست و باریک شد
زمین در نبض سنتور زمان
ناکوک می پیچید
دلم گاهی غمگین بود
دوباره باز میخندید
کبوتر میبرید
دامهای صیاد را
صدای تیشه بر هم زد
هوای خواب فرهاد را
از آن دریای نا آرام و گاهی ها
هوای آسمان میسوخت
برای بچه ماهی ها
چه زیبا بود
لباس عطری مادر
تمام روز بی سامان
تمام شب چشم بر در
دلم مغرور بابا بود
دلش چون شیر دریا بود
تمام بازوانش زور
گره پیشانی و
از زندگی رنجور
کنون بیدارم اما
رفت آن روزها
از آن رویای شیرینی
که اسمش زندگانی بود
و من هرگز نفهمیدم
نوید آسمانی بود
بهروز دارابی
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خوش آهنگ و زیبا بود