سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 16 خرداد 1404
    10 ذو الحجة 1446
    • عيد سعيد قربان
    Friday 6 Jun 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر جا که هستید همان جا نقطه آغاز است،تلاش بیشتر امروز،سازنده فردای متفاوت شماست. آندرو متیوس

      جمعه ۱۶ خرداد

      پنجره ی رو به سراب

      شعری از

      سید علی کهنگی (واسع)

      از دفتر سرای غزل نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱ ۰۱:۰۲ شماره ثبت ۱۱۶۷۷۷
        بازدید : ۱۰۷۳   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      پنجره ی رو به سراب

      کار من با تو تمام  است ، خداحافظ و بس
      آنچه گفتی همه دام است،خداحافظ و بس

      به چه دل خوش کنم ای پنجرهٔ  رو به سراب
      شاه این قصّه غلام است ، خداحافظ و بس

      شیوه ی چشم تو آزار و پریشان حالی است
      جور تو شهره ی عام است،خداحافظ و بس

      از گل خنده و از گردش چشم سیه ات
      سهم من آه مدام است،خداحافظ و بس

      مهر در خوی تو نقشی نگرفته است هنوز
      این چه آئین و مرام است،خداحافظ و بس

      شهد شیرین نگاهی که دل از جا ببرد
      بر من انگار حرام است،خداحافظ و بس

      باده ی عشق تو ای ساقی پیمان شکنان
      در پی جام کدام است،خداحافظ و بس

      چشم پوشید دگر از تو و عشقت واسع
      کار من با تو تمام است ،خدا حافظ و بس

      سید علی کهنگی (واسع) دی 1401
       
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۴:۳۵
      درود استاد عزیز
      غزلی ناب و زیبا بود خندانک
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۴
      ممنون و متشکرم استاد استکی بزرگوار
      ارسال پاسخ
      مهرداد عزیزیان
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۵:۱۷
      درود جناب کهنگی گرامی
      بسیار شیرین و زیبا بود 👏🌺🌺
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۵
      ارادتمندم آقای عزیزیان بزرگوار
      ارسال پاسخ
      حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۰۹:۱۷
      سلام و عرض ادب جناب واسع بزرگوار
      زیبا سرودید و بر دل نشست. خندانک

      مؤید باشید. خندانک
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۴
      سلام خدمت شما آقای احسانی فر عزیز،بسیار ممنون و سپاسگزارم
      ارسال پاسخ
      سعید صادقی (بینا)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۷:۰۰
      آنچه گفتی همه دام است خدا حافظ و بس خندانک
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۶
      ممنون و متشکرم آقای صادقی عزیز
      ارسال پاسخ
      احسان فلاح رمضانی
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۱۹:۵۶
      درود بر شما ادیب خوش قریحه خندانک
      زیبا قلم زدید خندانک خندانک
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۷
      از حسن توجه شما بسیار ممنونم آقای رمضانی عزیز
      ارسال پاسخ
      سید هادی محمدی
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۱:۴۱
      درود بر شما جناب واسع

      شعری زیبا خواندم از قلمتان خندانک
      سید علی کهنگی (واسع)
      سید علی کهنگی (واسع)
      شنبه ۱ بهمن ۱۴۰۱ ۲۲:۱۵
      سپاس از لطف و محبت شما سید بزروار
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      سید مرتضی سیدی

      زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست ااا که از خدای بر او نعمتی و آلاییست اااا وجود مبارکتان هم معرفت و صدق و صفا ست
      غلامرضا مهدوی (مهدوی)

      جوابت می دهم از جان اا سلامی بی طمع هرچند می دانم اا که پنداری در این دنیای پر تزویر و پر دوز و کلک اا گاهی سلامی گر کسی گوید اا سلام گرگ را ماند اا که دندانهای تیزش را اا قفای پرده ی گفتار مهرآمیز خود مستور می دارد اا شاگردی می کنم عزیز
      سید مرتضی سیدی

      تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج ااا سِزَد اگر همه ی دلبران دَهَندَت باج اااا سلام و عرض ارادت استاد مهدوی عزیز التماس دعا ااا ج
      غلامرضا مهدوی (مهدوی)

      مرحبا آجرک اللهبزرگا مردا اااا نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
      سید مرتضی سیدی

      تو بخشیدی روان و عقل و ایمان ااا وگرنه ما همان مشتی غباریم ااا تو با ما روز و شب در خلوت و ما ااا شب و روزی به غفلت می گذاریم ااا نگویم خدمت آوردیم و طاعت ااا که از تقصیر خدمت شرمساریم ااا مباد آن روز کز درگاه لطفت ااا به دست ناامیدی سر بخاریم ااا خداوندا به لطفت با صلاح آر ااا که مسکین و پریشان روزگاریم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1