***ارابه مرگ***

باسلام..
استادخوش رو
سپاس ازحضوروزین وفرتان
____________
هنوز تصمیم نگرفته ام
به کی یا به چی شلیک کنم
عاطفه ، صداقت ،
یا خودم . 🖊
شاعرمحمدرضاخوشرو
🌹🌹🌹🌹

باسلام گرم

استادوادیب بزرگمرد
سیدهادی محمدی

ازحسن نظروهمدلی کمال تشکر دارم
زنده ومالامال ازالطاف لایزال الهی
ارجمندم

🌷🌷🌷🌷

🍀بسم الله الرحمن الرحیم 🍀

در پادگانِ زخمی و بیدار باشِ شب
از بُرجکِ نگاه کسی کلّه پا شدم
ذهنم مچاله شد کفِ پوتین گریه ها
در متنِ انفرادی شعری رها شدم
___________________________
سربازهای خسته ی بیتم گرسنه اند
فرمانده کنایه، ته دیگ مُرده است
سهمِ تمام زاغه ی افعالِ خورده را
با تانک از میان افاعیل ، بُرده است
__________________________
نارنجکی خزیده کنارِ جناس غم
تا منفجر کند غزلِ اعتراض را
برروی دفتری سر باتونِ قافیه
از نو نوشته خاطره ی انقراض را
__________________________
با هر گُلوله ای که نشسته در عمقِ تب
مُشتی ترانه ی قَدِ خونین پریده اند
کفتارهای وحشی داغِ نبود تو
حجم تمام خنده ی تَن را چریده اند
___________________________
در جنگِ نابرابر و آرایشِ کمین
از تاکتیک دشمنِ فَرضی شکسته ام
با تیک تاک ثانیه های نمک زده
بر سوگ انتحارِ دقایق نشسته ام
__________________________
در هر کلاغ پَر وسطِ سرزمینِ درد
یا یک نشست و پا شدنِ عُقده های سرد
جا کرده در ردیفِ رَجَزهای انتقام
وزنِ بهانه های کبود غرورِ مَرد
_________________________
گردن زده صدای نفس های انتظار
آژیر های مُمتدِ سلّولِ نَنگ را
فریادهای کاغذ کان قلم سوار
برچیده اند سلسله های تُفنگ را
_________________________
دامانِ روح باکره ام لحظه ی فرار
مالیده شد به حادثه ی سیمِ خاردار
دیگر سکوت میکنم و دَم نمیزنم
با طفلِ لالِ بی پدرِ زردِ بی قرار

✍️ #سید_هادی_محمدی


🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام
استاداستکی معزز
حضورهمیشه شما مایه مباهات وفخرحقیراست.
درودها
_______

دلم رفته و پای رفتن ندارم
زمین سرد و تاب نشستن ندارم
تو ای حضرت عشق پیمانه پرکن
که پیمانه جز دل شکستن ندارم
کسی فکر جا مانده از اربعین نیست
توان بریدن،گسستن ندارم
هوایی شدم بال پرواز بگشا
امیدی از این غصه جَستن ندارم
پ.ن: لطفا امیدی را مشدد نخوانید

شاعراستکی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام

شاعرفرزانه محمدگلی ایوری

پایدار باشید به مهر
به تلمذ درس پس میدیم


بی گناهان
بی گناهان در خَفا ، شبها غزل خوانی کنند
اَختران با بوسه ها ، دل ها را مَرجانی کنند
عاشقان در مُنتها ، با خالصانی در چمن
مدحِ قرآنی سرایند ، حمدِ پنهانی کنند
ژاله در فرجامِ مجلس ، بیشمار دُردانه را
می فشاند تا خلایق ، مشق ِ سلطانی کنند
از جفا بر لاله ها ، جانش به لب آمد بهار
نرگسان با اشکِ خونین ، سیلِ طوفانی کنند
لاله از مستی برقصد ؛ چشمه جامی پُر کند
تا مگر آولادِ آدم ، سیر سبحانی کنند
در سَما آلاله ها از بزمِ هوشیاران ِ مست
مژدگانی را به گیتی ، راهِ عرفانی کنند
بی گناهی در چمن عزّت بیارد یاسمن
لاله ها در چشمِ کوثر، مدحِ انسانی کنند
محمد گلی ایوری
***

سلام

استاداحسانی
شاعروادیب فرهیخته
انشالله باتلمذدرجوارتان بیاموزیم
درپناه لایزال الهی مستدام
🌷🌷🌷🌷🌷🌷

در مشقِ عشق هر که از آداب غافل است
از اکتسابِ تحفه ی جذاب غافل است

جز بیست نیست نمره ی دلخواهِ درسِ عشق
از کسبِ آن مُحصلِ در خواب غافل است

سرگرم در زیادی خرمهره می شود...
هرکس که از جواهرِ کمیاب غافل است

هرکس که برگزیده هوس را به جای عشق
دل بر حباب بسته و از آب غافل است

مهتاب اگرچه جلوه کند در دلش ولی
از ذاتِ ماه، سینه ی مرداب غافل است

جز در کرانه موج به راحت نمی رسد
از هرچه راحتی دلِ بیتاب غافل است

دنیا پُر است از غمِ دنیا پَرست ها!
افسرده از عوالمِ شاداب غافل است

حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام

استاد
بانوحسین زاده
ازحضورفرتان که
هربارسروده ام رابه مهرنگریستید

خرسند شدم ومایه مباهات





قطره با ذکر تو دریای خروشان میشود
عطر تو آید بیابان هم گلستان میشود
زیر لب آهسته میگویم حسین بن علی
هر گدای کوی تو یک روزسلطان میشود
●•●•●•●•●•●•

أَلسلامُ‌عَلی‌مَن‌طَهَّره‌الجلیل
سلام‌برآن‌ڪسےڪہ‌رب‌جلیل‌اورامطهرگردانید...
«اَلسَّلامُ‌عَلَى‌الْحُسَیْنِ وَعَلى‌عَلِىِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ‌وَ
عَلى‌اَوْلادِالْحُسَیْنِ‌وَ عَلى‌اَصْحابِ‌الْحُسَیْنِ»
■ایام سوگواری وشهادت سالار شهیدان را خدمت همه ی اساتید و شاعران گرامی تسلیت عرض میکنم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام استاد

شاعرفرهیخته
رحیم فخوری
از اینکه دگر باره میزبان
حضور صمیمی تان بودم
به خودمیبالم
باسپاس







هیچ خزانی
سراغ ندارد
چومن درختی ،
که به حرمت شقایق
برگ زرد می کنم
اردیبهشت را
به دل خوشی باغبان
شکوفه می دهم
در اوج پاییز


👍✊✌🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام

استادوادیب شاعرفرهیخته
آقای رضارضوی تخلص( دود)

باحضوروزین برحقیرانه ام
وصمیمص ترین نگاه به سروده ام
محظوظم ارجمندم..
🌷🌷🌷🌷



در حالت افسردگی گاه به گاهم
دلتنگی و بی حوصله گی تا شده باهم
چون راهزن بسته سر گردنه ی عشق
ناغافل و یکباره رسیدی سر راهم
تا آنکه به خود آیم و تدبیر نمایم
دل بردی و شد بی خبری جمله گناهم
با کیش رخت کار من خسته تمام است
مغلوب رخ و حرکت فرزین شده شاهم
هر بار پریدست و زده پنجه به خالی
اینبار پلنگ تو رسیدست به ماهم
بیرون اگر از چاله تنهاییم اما
انداخته ای از دل آن چاله به چاهم
دیگر نکنم بر سر کوی تو عبوری
حتی اگر افتد به سرای تو کلاهم
در کشمکش عقل و جنون ، عشق و تمنا
ای (دود) تو هستی همه ی پشت و پناهم

شاعررضوی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام

استادوشاعروادیب گرانقدر
شاهین زراعتی رضایی (ارمان)
ممنونم ازحضورت براین حقیرانه
برقصاندخدا.
جهانت را
به سازتو...
خورشیدزندگی تان پرنورباد
دلبندم
🌷🌷🌷🌷
________
دلبندم
کاش می دانستی
شیطان بساطی دارد به پهنای تاریخ
بدلیجات و «خنزرها» گسترده از هر سو
با پوسته فلسفه، هنر، ادبیات
فروشندگانی دارد وجیه و بدپیله
مغلطه می آرایند پیش چشمانت
سفسطه می نوازند در گوش هایت
و کمی پا بدهی
بدشان نمی آید با دست های ناپاک
تنت را لمس کنند!
و تو چه می ستانی در این بازارگاه؟
سرخوشی بطالت
پوچی ماده گرایی
شقاوت نژادپرستی
لذت مصرف گرایی
هیچ در پی هیچ
و چه از کف می دهی؟
رستگاری ابدی!

آه....... چه معامله زیانباری
وای....... چه خسران اندوهباری

امروز دیدمت دیگر بار
معرکه ای داشتی در میانه بازار
سرخوش از «کف و سوت» تبار تبهکار
اما خبرم هست از کابوس های شبانه ات
از خلوت بستر تنهایی
که به گور می اندیشی
به لاشه بادکرده ات در چنبره مارها
به فرجامی که جز عدم نمی پنداری

بشنو از این مرد دنیادیده
خبرت می دهم از معابد ابلیس
از شهرهای نکبت
از قربانگاه معنویت آدمیان
از هزاره های دور تا نزدیک
از سیطره الحاد
از مسمومیت ذهن و سیاهی دل
از کوچ اجباری فرشتگانت در شب تار زمستانی
و از هجوم شیاطین
آنگاه که بر درخت روح نجیبت بیاویزند
معکوس چون خفاش!


🌷
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷

باسلام

استادعباسی
شاعره مکرمه حضورهمیشه شما
مایه مباهات وفخرحقیرمیباشد
درودها
حسن نظروهمدلی سپاسگزارم
زنده باشیدومالامال ازالطاف لایزال الهی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
______________

اگر به تریج قبات برنمی‌خورد
باید بگویم
قفلی عجیبی زده‌ای روی هنر نبودن‌
تا آن‌جا که برنگشتن‌ات
نشت کرده بر دیوار تنهایی خانه
قاب‌ها دارند با دهن‌لقی‌شان
سر تا پا
ریسه
ریسه
خاطره‌هایم را می‌فروشند...

هول نشو!
این‌همه جیغ طبیعی‌ست
از اینجا به بعد هم
بستگی به نوع علاقه‌ات دارد
که با وجدان آسوده فراموش‌ام کنی
یا پشت همین پنجره
دست‌هایت را قلاب کنی
برای ماهی سیاهی که
با تکان کوچولوی پرده، دم‌اش را می‌بازد!

فیل که هوا نمی‌کنی
بی‌درنگ تصمیم‌ات را اعلام کن
اما حواس‌ات باشد
کرم این تابلو، بدجور در سرم می‌لولد!
قبل از جور شدن بهانه‌هات
برای این همه اضطراب
دست‌ام را به نشانه‌ی برنده بالا می‌برم
و مدرن‌ترین مزایده‌ی قرن
به نام خودم ثبت می‌شود!


آرزو عباسی(پاییزه)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

سلام گرم



استادمصطفایی( دهنوی)
هرباربامراوده دراین سایت یاسایت ها دیگر
حضورفرتان برحقیرانه ام
بانگاه زیباوصمیمی تان به سروده ام نگریستید
خرسندومحظوظم
درود برشما
روز را خورشید میسازد
وروزگار را ما میسازیم
ما را قلب زنده نگه میدارد
و قلب را عشق میسازد

مویدومنصورباشید🤲🏾🌷🌷
ارجمندم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹


دفاتر شعر حسن مصطفایی دهنوی
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
نسیم گلشن
آخرین اشعار ناب حسن مصطفایی دهنوی
دوبیتی 368...
دوبیتی 367...
دوبیتی 366...
دوبیتی 365...
دوبیتی 364...

آدم نيكـو به ره همّـت است
همـره وجـدان و سـر غيـرت است
غيـرت و وجدان و نكوكاري اش
با خبر از همّت و با شوكت است
٭٭٭
من به اميـد تو كنـم زندگـي
ورنـه كه باشـم به ره مُردگـي
كار من آيـا بـه كجـا مي كشـد
گـر نـنمايـم به ره تو بندگـي
٭٭٭
بار ديگـر از ره افسردگـي
مـي بردم تا به دَم مردگـي
آن اثـر دانش و گفتـار تو
باز بـيارد به سـر زندگـي
٭٭٭
گـر نـدهـي بر دلـم آمادگـي
مـي شـود آمـاده ي پـژ مردگـي
بندگـي ات گـر نـسپارم به دل
آورد از بهـر من آزردگـي
٭٭٭
هـر چه تصـوّر كنـم از بندگـي
زجـر تو آرَد ره دل زندگـي
تيغ كه صيقـل نـدهنـدش به زجـر
كـي بُـوَدش تنـدي و بُـرندگي
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی

سلام


شاعره مکرمه مهربانو
شبنم حکیم هاشمی
ازحضورت محظوظم ومسرور

نمونه‌ی اول:
پنجره باز شد!
رو به آسمان گل کرد!
خندید!
نور آغاز شد!
...............
نمونه‌ی دوم:
پنجره باز شد!
پنجره گل کرد!
پنجره خندید!
نور آغاز شد!

شبنم حکیم هاشمی
...................
از بین دو نمونه‌ی بالا کدام را بیشتر می‌پسندید؟ به چه دلیل؟

شاعره شبنم حکیم هاشمی

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

...باسلام

استادمحمدفاضلی نژاد
حضورهمیشه شما مایه مراهات فخرحقیرمن است
درودها
_____

ای حاضری که از نظر افتاده‌ای به دور
هرگز ندیده ام احدی اینچنین صبور

با ما چقدر حوصله کردی عزیز دل
ما را دعا نمودی و گفتی بلا به دور

باید کمی برای شما گریه کرد تا
شبنم فروچکد ز سرِ شاخه ی غرور

باید به اشک دیده ی شرمنده از گناه
قلبی که تیره گشته شود باز شست و شور

از ما جدا نموده شما را گناهمان
در بین ماست خولی و در بین ما تنور

در بین ماست فاصله ای آشنا که تو
داری غریب می کنی از کوچه ها عبور

ما را اسیر لهو و لعب کرده روزگار
بر ما ببخش این همه خسران و این قصور

پایانِ شام هجر ، یقین میرسی زه راه
خورشیدِ در حجاب ، یقین میکنی ظهور

🌹🌹🌹🌹🌹

باسلام


استادمکرمه بانوطلعت پیشه
باحضوروزینتان حقیرانه ام رامنورکردید
مایه فخربنده است
درودها

به اشتیاق ِ عشق ِ تو ، به هر دری که سر زدم
صلای عشق و عاشقی برای بال و پر زدم
همیشه خوانده ای مرا به آن کرانه های دور
به خانقاه ِعشق ِ تو سری در این سفر زدم
هوای عاشقانه ای گرفته جانماز ِ من
به قد و قامت ِ دلم قیام ِ چشم ِ تر زدم
دو دست ِ التماس ِ من سروده روسیاهیم
اگر چه در مسیر ِشب طلایه ی سحر زدم
به چشم ِ انتظار ِ من نشسته شوق ِ ربّنا
به کهکشان ِعشق ِ تو شراب ِ نیشکر زدم
گذشته ام ز جان ِ خود فدایی درت منم
تویی فقط خدای من به غیر ِ تو تبر زدم
امید ِ آنکه بشنوی صدای گریه های من
ز برق ِ خالص ِ طلا به شیشه ی قِدر زدم

طلعت خیاط پیشه
طلای کرمانی
🌹🌹🌹🌹

باسلام

استادادیب وشاعره مکرمه
بانوزهره دهقانی (شادی)
باحضورت حقیرانه ام رامنور و
باعث فخرومباهات

درودها
🌹

تو را دوست دارم
وقتی آواز سر می دهی
و با لحن عاشقانه ای
دوستت دارم را تکرار می کنی
زمانی که شرم
لبخندهایمان را می پوشد
زمانی که غرورت را
به عشق می فروشی
تو را دوست دارم
به اندازه ی تمام دوستت دارم هایی که
دلم گفت:
اما گوشت نشنید...


🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

درودها


استادرامیار، امیدسحر
شاعره مکرمه فرزانه
باامتنان ازتفقدمحبت وارتان،
لحظه هایتان
غرق آرامش و
سرشار از شور و
شادی وشهد ِ شیرین ِ
زندگانی،
دلخوشم کردید.
ازبودوبودن ها
همینم بس
دراین عرصه‌‌،‌ دوستانه
سپاسمندم،
سپاسمندم،
سپاسمندحضورونگاه
سرشارازمحبت.ـ بشدّت.. 🙏🏻

🍃🌱🎍🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🎋🎋☘️☘️☘️☘️🌿🌲🌲🌲🌿🌿🌿🌾🌾🌱🌱🌱🌱🌲🌲🌲🌲🌱🌱🌱

سلام
شاعره مکرمه بانوراحیل
ازاینکه درباره میزبان
حضورفرّ ونگاه
پرمهرتان برسروده ام
خرسندومحظوظ ام





بسم الله الرحمن الرحیم🌼

و گذر کردیم با هم از شب
و گذشتیم از مرداب
و اینک از ساحلِ نور
من و تو ،می گذریم
و گذر کردم
و تو با من بودی
و چه زیبا بود در سحرگاه تازه شدن ها
و اینک من
باز ایستاده در انتهای راه تنها
و تو می روی
و این سفر دوباره آغاز می شود
🌼🌼🌼به یاد استاد علیرضا ریاحی🌼🌼🌼
وقتی که بدرقه مان کردی با اشکهایمان
هرگز نمیدانستی
که این همسفران گذر از مرداب
دست در پنجه ی کدامین درد به ساحل نور خواهند رسید
و ضربدرهای حک شده بر لباست ،
همان شیرین کاری های دخترکان ۱۵ ساله
چگونه به دست های زمخت مردانه بر بودنمان کشیده می شود
و ندانستی که ریاضی دانِ کوچکِ عاشق ادبیات
نه شاعر شد و نه مجهول های معادلات قلب زود باورش معلوم
راستی ...
راحیل هنوز هم خوب می خواند...



🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹