به هیچ بودنم قَسَم
به هیچ بودنم قَسَم
که لبخند های ،
پُربها و ارزشمندت ،
به دنیا وهفت آسمان می ارزد
که غمم هروقت ترا دید ،
از این دنیای پُر از مِی ، پَر زد
که شیطانِ خبیث هروقت ترا دید ،
دیدند او را ، به خود میلرزد
ای محمّد ! برترین بنده ی خدا
شهرِ بهشت گونِ علم ، تویی و،
علی ، دروازه ی آن
بهرِ ورود، به این شهرِ بی نظیر،
باید در زد
به این اِکسپوی بی نظیر
پُر ز علم و هنر،
باید سرزد
نه فقط سر،
باید دل باخت
باید یکعمر درآن علم آموخت
معنیِ هنر را باید درآن، حس کرد
باید انبوهِ خوبیها را چو پُتکی ،
بهر نابودیِ جهل ها و بدیها ،
بر سرِ شرّ زد
باید برتابلوی زیبای وجودِ خود و دنیا ،
نقش هایی برازنده و زیبا ، از فَرّ زد
باید کبوتر شد و، به آبیِ آسمانِ خدا ، پَر زد
بی عشق ، دنیا برچهره اش لبخند ندارد
بی عشق ، دنیا ، بجز فنا و زَهرخند ندارد
باید این روح بیاموزد ، ز بهرِ لبخندی دائم ،
" همچون محمّد " ،
باید به یگانه خالقش ، آن بانیِ رحمت ،
زجان و دلش دائم ، عشق ورزد
بهمن بیدقی 1401/2/2
بسیار زیبا و شورانگیز بود
در رثای حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص)