من هماره به طوافِ اویم
من فقط درمقابلِ خدایم ،
سرم را کج میکنم
درمقابل اوامرِ خدایم ،
هیچگاه هیچگاه لج نمیکنم
من هماره به طوافِ اویم
لحظه به لحظه ، او را حج میکنم
صفا ومُروت میبارد ازلحظه لحظه های خدایم
من به باران اش ، حیات ام را پُراز ارج میکنم
بدونِ وصالِ او، جز فناپیشه ای نیستم
خودم را به خواستههای دلنشین اش ،
پرچ میکنم
تا جدا نشوم ازآنهمه زیبایی
که زیبایی ،
دلبرانه هایم را میسازد
من هنرم را باافتخار، برای او خرج میکنم
هرچه با او پیوند داشت
یعنی ابدی
هرچه با او پیوند نداشت
یعنی فنا
من اینها را به شیوایی ،
درکتابِ حیاتم ، درج میکنم
اینهمه هنرِخدا داده را
اینهمه زیباییِ خدا داده را
جمع میکنم درونِ صندوقچه ای پُر رونق ،
به نام مغزم
آنهمه را با افتخار،
برای اینکه حرفی داشته باشم در ماوراء ،
ذره ذره مبدل به گنج میکنم
خودم را به لطف خدا
به همین بارانِ ساخته شده ازیکعالمه قطره
پُر از مجد میکنم
بهمن بیدقی 1401/6/23
دلسروده بسیار زیبا و شاکر بود
آموزنده و امیدبخش
رب جلیل نگهدارتان