سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 6 آذر 1403
    25 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 26 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۶ آذر

        نامه های پُراحساس

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۷ شهريور ۱۴۰۱ ۰۷:۰۷ شماره ثبت ۱۱۳۲۸۶
          بازدید : ۲۲۵   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        نامه های پُراحساس
         
        دستِ کم نگیریدشان ،
        نامه ها پُرازاحساسند
        رازی چسب زده و سربه مُهر
        نامه ‌ای ازعاشق به معشوق رسید
        نخوانده احساس کرد ازآن خون می چکد
        واژه واژه هایش را که میخوانْد ،
        انگارازصفحه جدا میشد و، برخاک پایش می افتاد
        انگارخونواره ای بود که ازآن ، خون می چکد
         
        مادری بیمار، درمریضخانه ،
        دلش لَک زده بود برای نوزادش
        نامه ای را که ازسوی شویش به دستش دادند ،
        برسینه چسباند
        احساسی به او دست داد ،
        انگارکه که نوزادش گرسنه است و با ولع ،
        سینه اش را می مکد
         
        دوهمسر رابطه شان داشت ختم میشد به جدایی
        نامه را قبل از بازکردن چسباند به گوشش
        انگار پُراز عربده ها و ناسزاها بود
        بی خیالِ بازکردنش شد
        بازنکرده احساس کرد همچو پتک ،
        سرش دارد ازشدتِ درد، می پوکد
         
        روی پاکتِ نامه ای نوشته شده بود :
        NO SMOKING
        همسرمیدانست امرِ به سیگارنکشیدن ،
        ازخیرخواهی ست اما ،
        خنده اش گرفت و دودِ سیگارش را ،
        عمداً به سمتِ نامه فوت کرد
        نامه سرفه اش گرفت
        چشمانِ مبهوت نامه دید که همسری لجباز،
        باچه عشقی سیگارش را بهرِ آزار،
        با تمامِ توان و به انتهای پُک ، می پُکد
         
        نامه ای ازجبهه به دستِ مادری رسید
        غرق شد درخاطرات ،
        دلش برای فرزندش تنگ تر شد
        مغزش فیلمی ازلحظاتِ اورا تدوین کرد
        آپاراتِ مغزش ، فیلم را به مادر نشان میداد
        نامه پُرازلحظه های سجده و نماز بود برای خدا
        اما آن نامه ،
        نمازی بود بی رکعت
         
        نامه ای که ازسفربه آن مکانِ سرد ،
        به دستِ پدرکه جنوبی بود رسید ،
        دستش یخ کرد
        دلش دلشوره گرفت برای فرزندش
        احساس کرد که فرزندش ،
        ویلان درقطبی ست ،
        درکلبه ای بی شومینه
        و اندامِ پُر لرزش اش هم ، بی ژاکت
         
        نامه ای به دستِ پیری رسید
        دستانش میلرزید
        چشمانِ کم سویش ،
        زخواندن میترسید
        آغازِ نامه نرسید به پایانش
        قلبش توانِ ادامه نداشت
        روی صندلیِ نَنّویی اش ،
        برای همیشه آرام شد
        بی حرکت
         
        بهمن بیدقی 1401/6/17
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۰۸:۳۶
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موثر و پر معنی
        پر احساس
        موفق باشید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۰۹:۱۸
        با سلام و عرض ارادت خدمت استاد گرانقدر
        خیلی لطف دارید
        سپاسی به وسعت دریا ، بر محبتِ دریایی تان
        مؤید باشید
        ارسال پاسخ
        حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۱۱:۵۶
        درود بر بهمن خان عزیز و بزرگوار
        بند اول را که خواندم حالی به حالی شدم.
        واقعا به دلم نشست. خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۲۳
        با سلام و عرض ارادت آقای احسانی فر گرانقدر
        خیلی لطف دارید
        سپاسی به وسعت دریا ، از محبتِ دریایی تان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۱۲:۴۵
        درود بر شما خندانک
        زیبا و پر احساس سرودید خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        شنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۱ ۱۵:۲۴
        با سلام و عرض ارادت آقای حاجی پور گرانقدر
        خیلی لطف دارید
        سپاسی به وسعت دریا ، از محبتِ دریایی تان
        شاد باشید
        ارسال پاسخ
        علی مزینانی عسکری
        يکشنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ ۰۰:۱۲
        سلام و عرض اردت
        و چه لذتی داشت نامه نوشتن و انتظار رسیدن جواب
        مادرم همیشه مرا وادار می کرد که این شعر را برای پدرم که برای کار به تهران رفته بود در پای نامه بنویسم
        قلم صوری و کاغذ برگ صوری
        نویسم نامه ای از بهر دوری
        بده این نامه را دلبر بخواند
        که از دردل دلم آگاه بماند...
        در حقیقت من منشی عاشقانه های او بودم...
        دستمریزاد جناب استاد بیدقی که ما را به شهر خاطرات بردید...
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        يکشنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ ۰۴:۵۸
        با سلام و عرض ارادت آقای مزینانی گرانقدر
        خیلی لطف دارید
        سپاسگزارم از لطف و مهر بیکرانتان
        شعری که در نامه هایتان می نوشتید چه شعر زیبایی ست
        چه فرزند خوبی هستید برای پدر و مادری که فرشتگانی هردوجهانی اند
        شاد باشید و شادمان بزرگوار
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2