نامه های پُراحساس
دستِ کم نگیریدشان ،
نامه ها پُرازاحساسند
رازی چسب زده و سربه مُهر
نامه ای ازعاشق به معشوق رسید
نخوانده احساس کرد ازآن خون می چکد
واژه واژه هایش را که میخوانْد ،
انگارازصفحه جدا میشد و، برخاک پایش می افتاد
انگارخونواره ای بود که ازآن ، خون می چکد
مادری بیمار، درمریضخانه ،
دلش لَک زده بود برای نوزادش
نامه ای را که ازسوی شویش به دستش دادند ،
برسینه چسباند
احساسی به او دست داد ،
انگارکه که نوزادش گرسنه است و با ولع ،
سینه اش را می مکد
دوهمسر رابطه شان داشت ختم میشد به جدایی
نامه را قبل از بازکردن چسباند به گوشش
انگار پُراز عربده ها و ناسزاها بود
بی خیالِ بازکردنش شد
بازنکرده احساس کرد همچو پتک ،
سرش دارد ازشدتِ درد، می پوکد
روی پاکتِ نامه ای نوشته شده بود :
NO SMOKING
همسرمیدانست امرِ به سیگارنکشیدن ،
ازخیرخواهی ست اما ،
خنده اش گرفت و دودِ سیگارش را ،
عمداً به سمتِ نامه فوت کرد
نامه سرفه اش گرفت
چشمانِ مبهوت نامه دید که همسری لجباز،
باچه عشقی سیگارش را بهرِ آزار،
با تمامِ توان و به انتهای پُک ، می پُکد
نامه ای ازجبهه به دستِ مادری رسید
غرق شد درخاطرات ،
دلش برای فرزندش تنگ تر شد
مغزش فیلمی ازلحظاتِ اورا تدوین کرد
آپاراتِ مغزش ، فیلم را به مادر نشان میداد
نامه پُرازلحظه های سجده و نماز بود برای خدا
اما آن نامه ،
نمازی بود بی رکعت
نامه ای که ازسفربه آن مکانِ سرد ،
به دستِ پدرکه جنوبی بود رسید ،
دستش یخ کرد
دلش دلشوره گرفت برای فرزندش
احساس کرد که فرزندش ،
ویلان درقطبی ست ،
درکلبه ای بی شومینه
و اندامِ پُر لرزش اش هم ، بی ژاکت
نامه ای به دستِ پیری رسید
دستانش میلرزید
چشمانِ کم سویش ،
زخواندن میترسید
آغازِ نامه نرسید به پایانش
قلبش توانِ ادامه نداشت
روی صندلیِ نَنّویی اش ،
برای همیشه آرام شد
بی حرکت
بهمن بیدقی 1401/6/17
بسیار زیبا و دلنشین بود
موثر و پر معنی
پر احساس
موفق باشید