یار دور قشنگم
نامه ای برای تو خواهم نوشت
زندگی بدون تو را عنوان خواهم کرد
بدون تو،
اینجا جویباری هست آینه ای
که در هر عصری
باز می تاباند هر چیزی را
چونان که هرگز نتوانی
نقش عشقت را بر آن حک کنی
جاده ها همانطوری هستند
که از زمان ساخت بوده اند
اینجا شهری ست آهنی و بدون گل
جایی که شاخه های درختان
دم به دم بلندتر می شود
ولی گنجشکی در آن نمی بینی
جایی که درختان
پهناورند و سایه گستر
و سایه آن ها خنکی غمی می آورد
در زمانهای حساب شدهی دوری از تو
که هردم کشنده تر می شود
اینجا شهری ست دل زده و کهنه
جایی که نارنج شکوفه نمی دهد
جایی که مرغ عشق سویش پرواز نمی کند
جایی که سرمای خزانش غمگین است
جایی که مردم خوابند
و پوچ فکر می کنند
وقتی که گل شب بو آرام آرام ریشه می دواند
در قلب تاریکی شب
تنها صدای واق سگان می آید
طفلی در کالسکه کوچکش
چند تکه کاغذ را
چونان کهکشان می یابد
که گاه درخشش آن نزدیک است
اینجا زندانی بزرگ است به نام شهر
با عشقی که هیچکس شهامت دوست داشتنش را ندارد
صدای پای آخرین عشاقش
بر سنگفرش پیاده رو ها
می رسد بگوش
قویی تنها و بی آشیان پر می زند و ناله اش
شاعری را وا می دارد
تا با غمی زیاد شعر بسراید
هواپیمایی با تکانی از جای می پرد و خیلی زود
تنها حسرتی و نرسیدن هایی
باز می ماند از
فرودگاه خالی
سکوی پرتاب خالی
و باد
که از قصد دست نوشته نویسنده ای را ورق می زند
بی آنکه بجز آه و درد در آن چیزی بیابد.
شعر از میلاد غریبی زاده برگرفته از سبک شاعران دانمارکی دهه ۳۰(۱۹۳۰)میلادی
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود