سروش های عاشورایی
سروش 1
کاروانی به سوی رود آمد
سوی رود آمد و فرود آمد
هر قدم، عشق در وجود آمد
خون تازه به تار و پود آمد
تشنه لب کُشته ها، بدون سَرَند.
سروش 2
نامه دادیم و، هِی دعا کردیم
حضرت عشق را صدا کردیم
بعد از آن، عهد خود، رها کردیم
به بلا بُرده، مبتلا کردیم
کوفه_کوفه جفا
آه! ترسیم کربلا کردیم
باورش شرمناک سنگین است.
سروش 3
طفلکی تشنه بود و می خندید
غمزه ها می نمود و می خندید
دسته گل شد کبود و می خندید
روی دست پدر به آب افتاد.
سروش 4
با دلِ تنگ، ناله می چسبد
با دلِ داغ، شعله می چسبد
آه! بر نیزه شد سر خورشید.
سروش 5
شاد، بر آزمون، دچار شدند
مست، بر اسب خون، سوار شدند
تشنه لب، واژگون، شکار شدند
آی رود فرات! می دیدی؟!
سروش 6
تا خدا، عشق را بهانه نمود
فکر آن شعر عاشقانه نمود
در پیِ آن غزل
هر دلی را خودش نشانه نمود
سوی گیسوی او روانه نمود
آه! گیسو به خون شده سیراب.
سروش 7
سرخ رنگ است لَخته لَخته ی خاک
چه قشنگ است و آه! دهشتناک
تسلیت بر دل حسین غریب.
سروش 8
ساقیا! آب را به مشک بریز
کم تر ای مرد جنگ! اشک بریز
کودکان، تشنه اند؛ وقت، کم است.
سروش 9
داستانی به دوستداران گفت
از دلِ باوفای یاران گفت
تشنه بودم؛ به لطف، آبم داد
با دل از دلبریِّ باران گفت
آه! گویا خودش
تشنه جان داده بود.
سروش 10
نیمروز است و شعله پرداز است
به گمانم زمان پرواز است
تشنگی، کاش کم تر می شد
جنگ این گونه عین اعجاز است
آه، زینب! چه می کنی امشب؟!
لبیک یا ابوالفضل
"عباس که رفت آورد آب
دست از تن او جداست امروز"
تاسوعای حسینی بر تمام دوست داران علمدار کربلا تسلیت باد.