هوای محرم
شد محرم هوای دلم بوی کربلا گرفت
بی روضه خوان دوباره دل من عزا گرفت
مرغ شوریده حال خیال من هر دم
بی اختیار ره به آسمان ، نینوا گرفت
سینه سینه داغ بر دلم شکفته شد
تاروح وتنم جا در حریم کبریا گرفت
به بدرقه ی خون خدا ریخت اشکهای آسمان
دمی که ذبیح الله جانب کوی منا گرفت
آسمان لرزید ساعتی که خورشید دو جهان
با کاروان عشق، سکنی به کربلا گرفت
از داغ گل های نوشکفته خود باغبان
یک دست بر کمر زد و دست دیگر به پا گرفت
پاشید خون شش ماه را بر هفت آسمان
خونی که بر زمین نرسید آن راخدا گرفت
از داغ برادر و مشک و دستهای بریده
عالم امکان بر غربت حسین عزا گرفت
بریده شد گلووچشمه فواره می کشید
آری خون خدا تمام زمین را فرا گرفت
در حیرتم ، چرا طوفان به پا نشد
آن دم که خورشید بر سر نیزه جا گرفت
شرمنده است زمین کربلا هنوز
از مرکبی که بی سوار ره خیمه ها گرفت
گر بودم به کربلا میمردم ز این ماجرا
حب الحسین ببین روح مرا تا کجا گرفت
گل گفت محتشم که بازاین چه شورش است
شعر وشاعرش را باید تن پوشی از طلا گرفت
بهرامی
فرا رسیدن ماه محرم و شهادت ابا عبدالله بر عاشقان این حضرت تسلیت باد
امام حسین پشت و پناه تان.