شب که میشود
دلتنگی ها یادشان می افتد
چشمهای خیسی
بدرقه می خواهد
لبهای سردی نجوای" جانم "گفتن ها را
وآغوشی که لمس تن
شتاب زده روز را
به حضور شب می سپارند
گاهی گمان می کنی
در اوج ناامیدی فراموش شده ای
درست جایی که غم،خزائنه قلبت میشود
دستی از ممنوعه ها تورا به آغوش میکشد
وماوای تن تب آلود و وموی باران زده ات میشود
گاهی کز می کنی،
و کنار چهار دیواری سکوت کافه ی چشمانت
ودربهت وناباوری دستی
صورت سردت را لمس می کند وتورا روی پاهایش نوازش می کند
فریاد هق هق های بی صدایت را نظم گلوگاه حنجره ات می کند
اشک هایی که نه مرهمی دارند و نه آغوش رویایی
اوتورا به بزم باشکوه خود می برد
جایی که تو به ذهنت هم خطور نمیکند
شبی عاشقانه برایت ترسیم می کند
چنان آرام آرام
زمزمه های بی صدایت را
به سمع گوشش می کشاند مأوا وسکنی جانت میشود
مأوا وسکنی جانت میشود
وچه آرام دست های جادویی را معمای تن سرابت می کند
که تهی از دلدادگی نیست
روی شانه هایت را بوسه های
لمس خیـس مهربانیش می کشد
او غصه ی دل غمزه ات را می خواند
وتو چه آرام آن را بازگو می کنی
واو با نت سمفونیک صدایش جان تورا تسکین می دهد
وجه خوب می داند
درمان نسخه ی دلتنگی تورا
او امن ترین پناهگاه سرزمین قلبت میشود
جایی که تو
نه جنگل با رقص شاخه هایش آرامت می کند
ونه دریا با پایکوبی موج هایش
وگاهی حتی قدم زدن روی ساحل به تن خسته ات نمی چسبد
چه عاشقانه دلبری هایش را روانه ی پوستین تن شتاب زده ات می کند
آرام آرام تورا می بوسد
حریم ابریشم تنت را معماری گرمای چشمانت می کند
دست هایش را قوس هلال ماه آفرودیت هیجانت می کند
وترا منشوری عظیم از جاه طلبی عشقش می کند
عاشقانه تورا می پرستت وبا مهربانیش تورا مطیع دلاویز عشقش می کند
تورا به حریم دلبری می کشاند
می لغزد در پوستت
شراب مستی لبهایش را" می "مماس لبهایت می کند
روی لبهایت که می ایستد
امنیتت از هیچ به بی نهایت جان می گیرد
که درمانش همان تزریق مورفین دلبریست
معشوقی بسان او نیست
عصرها روی صندلی همیشگی کنار دیوان غزلهایت می نشیند
وآرام آرام برایت عشوه وطنازی می آید
سرمه ی "خلد"نگاهش را
بر ساحت چشمانت می کشد
وتورا به ناقوص
معبد ابدیتت می برد
جایی میان تو واو ..
دلبری بسان اورا..
می تواند عصــرهایت را پراز همههمه ی عشق کند
مبادا ازیاد ببری دلبری را که چون خود دلدادگی او
دلدادگی جزتوراندارد
مهربان معشوق من دوستت دارم
که طلوعم با شریان نبض قلب توست
جهانم تویی ومن همان نصف جهانم توام
مبادا .مرا ازیاد ببری
که دلدادگی تو.... می ارزد
به عشق ...کذایی آدمکها
پدر آسمان وزمینم
دبر دلاویز خدای مهربانم
دوستت دارم دوستت دارم
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانهی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است، محضر شما و همه شیعیان
تبریک و تهنیت عرض مینمایم.