میان باورهایم
تو تنها کسی بودی که هرروز
در کالبد من تردد می کردی
تو تنها باغبان رویای من بودی
که شاه بیت درخت آرزوهایم با تو بارور شد
من باتو قلم بردست گرفتم نگاشتم
از تمام دوست داشتم
ازتمام عشقم...
اما....
روزی بادی وزید طوفان سهمگینی شد
تمام یادم را در وجودت ازبین برد
قلم وکاغدم دیگر نرقصید
حتی پیکر جسم فرسوده ام مشایعت خاک نشد
وتو رفتی ...
دلبر دلارامم....
چگونه وصف تورا بگویم
که خود ناتوان ازبیان آنم
سکوت مبهم تلخ آرزوهایم را نوشداروی جانم کنم
تاشاید در این روز برگردی وبگویی
هنوزم گوشه ی قلبت جای دارم
وشیشه عمرم باتو نمی شکند
باتو خاطره هایم فریاد عشق میزند
پراز هیاهو شده ام ،
فریادم،در کوهستانهای نبودنت نمی پیچد
کاش آسمانم بودی، تامن ستاره ات میشدم
ودردامن عطوفتت سر آسوده میگذاشتم،
ودر پروانه ها، هم قدم میشدم؛
کاش بودی..
تااینچنین شاپرک قصه ام مرا
غرق نوشته هایم نمی کردند،
دلبردلارامم...
میشود بیدارشوی ؟
تامن در چشمهایت غرق شوم
آخر؛نگا نابینایت مرا خواهد کشت
دلبردلارامم...
میشود لبهایت رابه لبخند
همیشگی ات آغشته کنی
آخر صدای خنده هایت
تمام کودکانه ام را مجنون چون تویی می کند
دلبر زیبایم...
نقطه چین انفرادی قلبم؛
میشود فراخی آغوشت را بالندگی آرزوهایم کنی
آخر بی تو نمی چسبد زمهریر خزان عمرم؛
جانان من....
صدایم کن...
پژواک صدایت درون سرد مرا بشکند
که من محتاج شنیدنش صدای تو هستم
بسیار زیبا و پر احساس بود