سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        خلوت حسرت

        شعری از

        زینب ملائی فر

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ ۲۰:۱۷ شماره ثبت ۱۱۰۴۱۳
          بازدید : ۲۰۱   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زینب ملائی فر
        آخرین اشعار ناب زینب ملائی فر

        ومن تنها ساکن این خلوتگاهم 
        نور هست و ماه 
        شور هست و آه 
        نور به صفحه ام میتابد 
        و نشان میدهد نوشته های بی سرانجامم
        شور در سرم ولوله به راه انداخته 
        و مرا به یاد حسرت روزهای دور 
        اینبار با کمی اشک به چشم فراخوانده 
        قلب من امشب در این جمع آرام است 
        وقلمم که در تاب این آرامش تب دارد
        شایدکه او به آرام قبل امواج باور دارد 
        و من تنها ساکن این خلوتگاهم 
        که در سینه نفس دارم 
        نفسم اما پر حسرت به سرک سیاه بی جان قلم میخورد
        قلمم طغیان میکند از این همه آه
        آنگاه است که به ثبت شعر پر یادم قسم میخورد
        قلم پررنگ از خیسی نفس پر اشکم اکنون 
        شهرزاد قصه‌ی گوی این خلوت است امشب 
        کاغذ با شنیدن هر خواهشم اما در رنج است امشب 
        قلم میگوید و کاغذ کاهی بی جانم گوش می‌دهد 
        ماه خسته و در غم این داستان خورشید پیدا می‌شود
        آری خلوتگاه تاریکم حالا نور تیز خورشید میگیرد
        قلم خسته، کاغذ پر، شب تمام و ماه بی جان 
        نگاه من اما به خورشیدِ اکنون سوزان 
        رد خورشید به داستانم می رسد 
        چشم‌من در پی او به قلمِ کماکانم می‌پرد
        آری شب کم آمد بر داستان هجر بی پایانم 
        ماه رفت و خورشید برآمد 
        قلم خاموش و کاغذ به سر آمد
        حسرتم گویی پایان نداشت 
        که داستانم چنین بی انجام سر به مرگ گذاشت
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        زینب ملائی فر
        يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۰۲:۵۲
        بسیار ممنونم از آرزوی خیرتان
        بهترینها برای شما🙏🌱
        شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۴:۰۸
        دلنوشته زیبایی بود خندانک
        رحمت و مهربانی خدا شامل حال دلتان خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7