سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 23 فروردين 1404
    14 شوال 1446
      Saturday 12 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        شنبه ۲۳ فروردين

        جامه ات را ، بر شاخه ی ارغوان بیاویز!

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر خمیازه های رستیک، مادرزادیند نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۳۱ شماره ثبت ۱۱۰۲۶۰
          بازدید : ۲۱۶۹   |    نظرات : ۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        چهره ی زنانه ی عشق،
        عطر مردانه ی طوفان
        دریا را ،
        در پالتو ات گم میکنم
        .
        .
        .
        گوش ماهی ها،،
        که زیر پاهای تو میشکنند
        بلوای گداخته ی ساحل را میشنوم ،
        میبوسیم ،
        شراب سرخ بورگوندی جاری میشود
        میشنوی ؟!
        که شانه های بیگناه پریان
        چه رنجی میکشد ؟!
        .
        .
        .

        میپرم...
        تا سرزمین تمنا
        چون پرندگان بی وطن، در شب کوچ
        رویای تو ،
        شکوفه ی انار
        لابه لای موهایم ..
        رویای من
        ابدیتی مدام ...
        پیراهن ململ باد
        دهان کودکیم را به تاراج میبرد
        -بی دهان میبوسمت ،،،
        تا مرغان دریایی را، تقدیس کنم-
        ما،
        بی نژاد و بی لهجه
        ما ،
        در قامت یک ابر
        به آخرین گل خون میرسیم
        و میباریم ،
        و
        میباریم
        گرچه صیادهای بسیاری ،
        پیش ازین ،
        فلس های طلایی انسان را
        از رگان ما ربوده اند
        .
        .
        .
        میشنوی ؟!
        تو می آیی و اهواز کل میکشد
        تو میروی و خلیج فارس ،
        الوداع میخواند ..
        -غوغای تبریز را در تو پنهان میکنم -
        بیا
        ما خوشه های گندم دردیم
        دست در دست
        شعله بر لبان
        ماه کولیم !
        دلکم !
        مهربان تر از دایه ام!
        ما در شکوه برابری
        روزی
        کنیزان تبرپوش دورانها را
        در تلاطم آزادی رها خواهیم کرد
        بی تبری وُ
        بی ترکه ای ..
        .
        .
        .
        .
        بیا
        من ،
        آفاق روسریم را
        از هاشور مفاتیح پر میکنم ...
        بمان وُ تنهایم بگذار
        و جامه ات را
        بر شاخه ی ارغوان بیاویز،
        تا در بشارت فردا
        گره از آسمانها بگشاییم....
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1