ازخودم میترسم
من ازخودم میترسم !
که این سَر،
پُر از باد است
که ازاین سَر،
گناهها و خطاهای زیادی در یادست
آیا قطره ای ناقابل ،
توانِ آنرا دارد تا یابد ،
برتمامِ دریا دست ؟
بزرگتر از من هم نتوانستند
آنها که سوارِ خرِ مُراد بودند
ازاین قلبِ فسقلیِ من چه توقعی ست ،
که پیاده ست
پهن کن بساطِ عیش را
ای ساقیِ حوری وش !
که ازاینهمه رسواییِ دلِ دریایی نداشتن ،
فقط چاره ، مستی ز شرابی سُکر آور،
آنهم در پیاله ست
تا که عقل بپرد و،
ز این عمرِرفته خجالت نکشم
که اینهمه خجالت که تا حال ،
ز خود کشیده ام زیاد است
برای اینهمه ایمانِ پنهانِ ساحر بودن ام ،
حاضرم ،
پای آمدن ام به این میدانِ پُر ازحضورِخدا را هم بدهم ،
فقط چرا دست ؟
فرعون بدنِ مثله شده ام را ،
میخواهد بیاویزد به دروازه ی شهر برای عبرتِ سایرین
تا که مردم به حالم بگریند
من که میخندم !
چون بسوی خدا میروم
چه کسی میتواند بایستد مقابلِ کسی که پُر از اراده ست ؟
بهمن بیدقی 1401/1/26
بسیار زیبا و شورانگیز بود
موثر و پر معنی