سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        دلتنگی

        شعری از

        محمدرضا رجبی(تحفه الفردوس)

        از دفتر بهار نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۲۱:۵۲ شماره ثبت ۱۰۹۵۲۹
          بازدید : ۱۷۹   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا رجبی(تحفه الفردوس)
        آخرین اشعار ناب محمدرضا رجبی(تحفه الفردوس)

        روزها میگذرد، شب ها میگذرد
        هم چنان سرمست وصلت
        کاش این دلبستگی کمتر شود
        لیک نه، خوب است این دلبستگی
        این چنین حسی گران است یار من
        گر که دنیا را دهند تا ول کنم این حس خوب
        گر که صد کوه طلا را رشوه هجران دهند
        گر همه عالم مرا منعم کنند از عشق تو
        گر هزاران تیر از هفت آسمان سیلان شود
        من، عشقت را نه تنها ول نخواهم کرد، عزیز
        بلکه عاشق تر ز هجرت ناله هجران کنم
        آنچنان مشتاق دیدار تو یارا بوده‌ام
        که کبوترها مراسنگ و ملامت می کنند
        آن کبوتر چاهی سبز و قشنگ
        که بر آن سکو اقامت کرده بود
        گفت دیروز بر من،ای عاشق تویی؟
        تو هوای وصل یارت می کنی؟
        گفتمش یارم گران است ای رفیق
        صد هزاران مشتری هست زیر میغ
        او گران است کاش ما را اندکی
        درهمی باشد دهیم بر پای او
        آن کبوتر گفت برمن .ای رضا
        ول کن این عشق بدون سر،و پا
        آن دلارامی که تو گویی از او
        می برد او را برای خود حسود
        گفتمش ای کفتر کاکل زری
        تو چرا منعم کنی از این ،عجیب
        تو که سودای وصال عشق ها
        داری و هردم وساطت می کنی
        حال تا نوبت رسید بر ما،رفیق
        می کنی اینقد ادا اطوار چی؟
        آن چنان هستم هویدای وصال
        که جهان را بی کمک ویران کنم
        گر نیاید یار من بر آغُوشم
        تا بغل گیرم کنم بوسه سرش
        این سماوات و زمین را یک نفس
        شخم زنم،شاید صنم عاشق شود
        حرف آخر ای کبوتر، ای رفیق
        دوست دارم برکنم موهای او تا او زند جیغ عمیق
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۸:۳۸
        درود بزرگوار
        به شعر ناب خوش آمدید
        موفق باشید خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        چهارشنبه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۰:۵۳
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
        شاعردانا
        تازه آمددی
        سرودی
        شعر های ناب
        روشن کردی
        دل را چون آفتاب
        خندانک خندانک خندانک
        علیرضا جورعشوری
        پنجشنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۸:۳۲
        سلام.زیبا بود.موفق باشید
        علیرضا جورعشوری
        پنجشنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۸:۳۲
        سلام.زیبا بود.موفق باشید
        جواد کاظمی نیک
        پنجشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ ۲۰:۴۵
        دوردبرشما زیبابود 🌻🌻🌻
        صبا حضرتی جامیسوو
        پنجشنبه ۳ فروردين ۱۴۰۲ ۲۱:۵۷
        زیباست
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5