پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
چرخی بزن که چرخش عالَم، بهانه است
حرفی بزن، که دادِ زمین در زمانه است
یک دَم، بیا به شاخه و برگی نظاره کن
کان حاصلی ز نَشْو و نمای جوانه است
شادی، شبیه رودِ روان است، در زمین
بی آن جهان، کویر و هوا غمگنانه است
سازی مزن که شهر خدا، نیلگون شود
سازی، که رنگِ گوشۀ آن، تازیانه است
تیر و کمان، رها کن و راهی دگر بگیر
تا، تا کمر شدن، ثَمَنِ این کمانه است
صاحب سریرِ مُلکِ سلیمانم ار شوی
کارِ سقوطِ تختِ تو ، با موریانه است
اینجا که جایِ آمدن و رفتن است و بس
مانا، صدای بوسه فقط، زین میانه است
دنیا، دریچه ای به سوی باغ عاشقی است
جایی که، نام ویسه در آن جاودانه است
باغی که، شیرِ میوۀ شیرین و تازه اش
فرهاد را، به تیشه زدن، پشتوانه است
مجنون، دچار ننگِ دورویی نمی شود
لیلی، عزیز و محترم و نازدانه است
بلبل، انیسِ محفلِ گل های مُشک بوی
قُمری، در اوج رامشِ این آشیانه است
جانا ! بِدان که هرکه درآید به این مکان
محبوبِ آسمان و زمین ، بی گمانه است
مستِ هوای تازه تر از صبحِ وصلِ یار
غرقِ صدای ساز و طرب، با ترانه است
بگذر ز تیرگی، که همه روشنای عرش
محصول جلای طینتِ آن، آستانه است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
آموزنده
موفق باشید