سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        منوچهر

        شعری از

        منوچهر عزیزی اجیرلو (مثل هیچکس)

        از دفتر مثل هیچکس نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۴۹ شماره ثبت ۱۰۴۸۴۸
          بازدید : ۲۱۳   |    نظرات : ۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر منوچهر عزیزی اجیرلو (مثل هیچکس)
        آخرین اشعار ناب منوچهر عزیزی اجیرلو (مثل هیچکس)

        میگویند:
        "منوچهر" شاعری یا مِی فروش؟
        مستِمان کرده ای با شعرهای نابَت...
        و من پاسخی ندارم برایش!
        زیرا ، هیچ سهمی نبرده ام ازجهان هستی،
        جز یک «قلب» پُر احساس...
        روزی که قطره ای از وجودش را
        در «قلبم» دمید ،
        تا «احساس» را معنی کُند...
        من مست و مدهوش بودم...
        شاید...
        این «دلنوشته ها»شرابِ نابی باشد
        چکیده از همان نفسِ دمیده بر «قلبم»...
        لطفاً از‌ خودش بپرسید؟
        "خدا" را میگویم!!!
        منوچهر عزیزی اجیرلو (مثل هیچکس)
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۰:۰۹
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود
        دستمریزاد خندانک
        مریم محبوب
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        فاطمه گودرزی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۳۰
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد خسروی فرد
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۲۷
        خندانک خندانک خندانک
        عرشیا خوشرو
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۲۶
        👏⚘
        لیلا امریاس(پریسا)
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۹:۱۳
        درود بر شما
        خندانک
        طوبی آهنگران
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۲۲:۰۸
        در وجود ما هزاران گرگ و خوک

        صالح ناصالح و خوب خشوک

        حکم آن خورست کآن. عالی ترست

        چون که زر پیش از مس آند آن زرست

        ساعتی گرگی در آید در بشر

        ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

        دل ترا در کوی اهل دل کشد

        تن تو را در حبس آب گل کشد

        هین غذای دل بده از هم دلی

        رو بجوی اقبال را از مقبلی

        آب گل خواهد در دریا رود

        گل گرفت پای آب را می کشد

        گر رهاند پای خود را از دست گل

        گل بماند خشک و او شد مستقل

        آب ما محبوس گل مندست هین

        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

        بس می گوید شیرین از حال ما

        کی شود ما از گل برمانیم جان

        سوی در یا رقس کنان چون موجها

        ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

        چو در وجود ما می گردد تا به کشت
        و از فریدون مشیری

        هر که گرش را بیندازد به خاک

        رقته رفته می شود انسان پاک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4