ساده نیست زندگی بیتومشکل هست
شهررا،آتش میزندچشمات ازبس خوشگل است
تومیروی ازدلم ویادگاری نمیگذاری بجا
صحبت ازفاصله نیست چونکه جای تودر،دل است
توبگو دوست دارم تا که شکسته بشه این طلسم
گربگوی جمله ای را،هزاران طلسم راهم باطل است
امدی خانه ام ،دلم راقربانی قدمت کرده ام
رنجور نشو ازمن چونکه این دل هم ناقابل هست
نیمه جان شده رحمانی ازرفتنت ،بیابرگرد
آیامیدانستید که این وجودخسته ام تنهاباتوکامل است
مرا تنهامگذارمیان این کوهای غم
توکه میدانی تنهای راتنها،دردوغم حاصل است
توخیالات خودم صدای تورامیشنوم همش
توکنارمن هستی هرچندکه میان مافاصل است
من درمسیرعشق توقدم گذاشتم ولی
همه مردم ناعاشق میگن که این جاهل است
مینمایدعشوه ،دل اون جلوی چشم رحمانی
سردرنمیارد،ازکاراش این دلم ازبس قافل است
بی دلیل بردی دلم را تابمیرد نَفس من
ای خداببخش مرا،شدم عاشق آنکه قاتل است
روز اول آشنای آدرس خواستی من نگفتم برات
جون که خانه ام ثابت نیست یاوسط جنگل ویاهم لب ساحل هست
بسیار زیبا و دلنشین بود
سرشار از احساس