تَرکش ثانیه ها باز به پاییز رسید
روی تقویمِ غم انگیزترین حالِ زمان
جُرعه ای از غمِ آویخته ام خواهم گفت
از دل شعر، در ابعاد کرِ قابِ مکان
گوش کُن تهمتِ کِش دار زیاد است هنوز
من برای تنِ خود وصله ی ناجورترم
خنجرِ خود به دُمِ باد ببندید که من
روی رگهای پدر سوخته، ساطورترم
کَفن از قافیه پوشیدم و در قبرِ عَروض
به مَصاریع خیالیِ خودم میخندم
وای اگر چشمِ کسی پاچه ی شعرم گیرد
گردنش را سر اوزانِ رَمَل میبندم
دست از این ناله ی در گودی فنجان بردار
روحِ واگیر دَمیدند به این بختِ سیاه
روی قُلاّبِ خودت دار بزن کِرمَت را
من به این فاجعه ها دوخته ام نیم نگاه
کودتا کرده دِلم پُشتِ سَرَم آب نریز
نرم و آهسته در اعماق رَگم داد بزن
هر شعاری که نوشتی بِبَر و چالش کن
مغزِ من روی زُغال است فقط باد بزن
سالها از رَدِ قیچی به سرِ ناف گذشت
و من آن شاعر تلخم که تَمامَم به لب است
لطف پاییز برایم به همین است که باز
روز هم با قَدِ کوتاه گَلاویز شب است
گرچه هر شعر فقط زخمِ عمیقی زدو رفت
گرچه با خون تَنم فالِ مرا میگیرند
جای شُکر است که در قصّه ی این سُرسُره ها
شاعران زودتر از مُهلتِ خود می میرند
#سید_هادی_محمدی
پ. ن : دکلمه و نوازنده ی پیانو
سید هادی محمدی
زادروزتان خجسته باد!
زنده باشید در پناه پروردگار مهربان!
شعر و دکلمه هم بسیار زیباست.
خداقوت!