پنجشنبه ۲۹ آذر
|
دفاتر شعر علی اصغر رضایی مقدم(کاروان )
آخرین اشعار ناب علی اصغر رضایی مقدم(کاروان )
|
فاحشه! بدنامِ شهرِ من
گامهایت را میان شهر
آهسته تر بردار
تا نجنبد پلکهای مردمِ اندیشه ی بیمار
تا نرنجند از تکاپوی نیازِ گامهایت، چوبه های دار
فاحشه! بدنام شهر من!
زاهدِ این شهر خاموشی میداند...
از میان رقصهای گیسوانت در سرود ِ سروِ آزادی-
از زبان تکه ی نانی،پی بیداد خاموشی-
از زبان سفره ی لنگ هم آغوشی-
غافل از سرچشمه های بی گناه تو-
غافل از دردِ شباویزِ وجودت -
در غم و درد نگاه تو -
فاحشه نامیدنت، سهل است
زاهدِ این شهر میداند
از نگاهِ شهوت آلودش
در پناهِ منبر و محراب
در هَوَس آلودنت، سَهل است
فاحشه! بدنام شهر من!
گامهایت را در این جمعِ پُر از فحشا
آهسته تر بردار
حالِ بغضِ آلود گان در اوجِ بُهتانِ هَوَس، تاریک و شیطانیست
در پناهِ داغِ هم آغوشی ات
بغضِ رهپویان ِ زاهد، برترین بغضِ مسلمانیست
فاحشه! بدنام شهر من!
سایه های فاحشِ انسان نمایان، در دل این شهر
در پی گرمایِ خورشیدی گریزانند
گرم هم آغوشی تب کردگان تشنه لب
بر کنار چشمه زاری خشک و لب تشنه
تشنه ی فحشای گریانند
تا که آوارِ گناهِ خفته در خود را
در میان پوششی از حق
قامتت را در پناه بیرقی ناحق
بر فراز دار آویزند
فاحشه! ای خار چشم باغبان پیر!
گامهایت را میان کوچه باغ شهر
باز هم آهسته تر بردار
باغبان، عزمِ حَرَث دارد
تا مگر هر خار را
با زبان تیغِ نااهلان
از میان باغ، بردارد
در میان شهر من تا پاسبان، در بند آیین است
تا خدای شهر من در پوشش دین است
فاحشه! ای برترین مخلوق دست حق!
از نگاه برترین نااهل
بدترین اهلی
فاحشه!همراز نور و درد تاریکی!
فاحشه! وجدانِ راهِ خوب یا بد!
گر پی نوری
یا پی تاریکی و رنج هم آغوشی
گامهایت را میان شهر تاریکی
شهر باورهای شیطانی
شهر آیین جوی بی دردان
هر زمان آهسته تر بردار
حال این فحشا پریشان است
حال این آزادیِ دربند
زار و گریان است
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود