آسیمهسر پیات دویدم
باد ردِ پایات ربوده
و تنها عطرِ تنت
در اضلاعِ هوا تنیده
ِآنچنانکه علفها در اندامِ هم تابیده
و بر قوسِ پیکرههاشان
تازیانهیِ بوسه میبافند
صدایِ تو از دورها
بر تنِ ابرها گسترده
و اصواتِ گنگ، با صراحتِ کلام
بر رخِ باران نقش میزنند
آنگونهکه مشام
تنفس را به تلفظِ آه مجبور میدارد
ای کوبشِ نبض...گویشِ نفس
در کدام حرف گمگشتهای
که رگِ حروف
به تیغهیِ سکوت دریدم
دریغا از نگارشِ نامت!؟
من از لمسِ سرانگشتانِ تو
به معراج میرسیدم
و انکارت، بر ژرفِ دوزخ پرتابم میدارد
چنانکه عاصیِ دیگری
طاقت، به چُنین ستوهی نخواهد داشت
که اینک انقراضِ تماس بر پوست
بر غرورِ شب شتک خواهد زد
ای وسوسهیِ تقدیس
که زمان، زیباییات را
به اغوایِ کران گسترانیده
وقتی صورتِ گُرگرفتهیِ علاقه
بر انحنایِ لبانت آشیان میجست
کدام آینه یارایِ ایستادگی میداشت؟
آیا هنوز هم حافظهیِ پیرهنت
از شانههایم خواهند گفت؟
که مرمرِ سینهات تکیهگاهم بود
و گونهات، رعشهیِ لبانم را
به مکندگیِ نور روایت خواهدداشت؟
تنها آنجا عطش ستایشانگیز است
که شیارِ بینِ لبانت
سرچشمهای خنک باشد
تشنهام میدار...تشنه
#عارف_اخوان
عيد کمال دين . سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت
امير المومنين عليه السلام
بر شيعيان و پيروان ولايت خجسته باد