سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        انتقادپذیریِ دلربا
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۲۳
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۶۶ | نظرات : ۶

        انتقادپذیریِ دلربا
         
        اسم اش طوفان بود ونام دخترش نسیم .
         
        روزی به او ‌گفتم : آنطورکه معلوم است شماها نسل به نسل دارید آرام می‌شوید ، لابد اسم  پدربزرگ ات آسمون قرمبه بوده . و او درحالیکه لیچارهایی را بارم میکرد بامسخره گیِ خاصی خندید .
         
        او هم  مثل قریب به اتفاق آدمها ، از انتقاد به هم می ریخت و درحالیکه پر بود از اعمال ناشایستی که از شنیدنِ حتی کوچکترین آنها مو بر تن انسان راست می شد ، ولی همه اعمال ناشایست اش را با چنان آب و تابی تعریف می‌کرد که انگار آنچنان صواب ها و اعمال راست ودرستی انجام داده که لایق ثواب است واجر وپاداش، طوری که دیگرچیزی نمانده که به سعادت دنیا وآخرتش ختم شود، و وقتی که با اعتراض وانتقادی مواجه میشد ، سیلی از ناسزا را نثارِ منتقد میکرد ، انگار که آن بیچاره ، به مقدسات عالم خرده گرفته ، البته اگرکسی درحضورش چنین میکرد و به مقدسات عالم  خرده می گرفت، او بی شرمانه  فقط می‌خندید و انگار نه انگار که باید تعصب شیرینی به آن مقدسات داشته باشد و عکس العمل زیبایی کند .
         
        اما  دخترش ، واقعاً  نام نسیم  برازنده او بود ، آرامشی  مسحورکننده  داشت و خدا را شکر از طوفانیت خانمانسوزِ پدرش بی نصیب بود واگربا انتقاد صحیحی روبرو میشد آنقدر با سعه صدر و طنازی دلچسب و دلربایی برخورد می کرد که انسان در مقابلش واژه ی مرحبا میشد .
        روزی به سربه هوایی و ناشکری ملموسِ نسیم خرده گرفتم . او به من عمو می گفت ، پاسخ داد : راست می گوئید عمو، من ظاهراً ازنسلی هستم که ازکناراینهمه نعمت که درآن غرقم راحت میگذرم و سرسری بی ارج اش میدارم و شُکرش نمی‌کنم و...  و ادامه ی کلامِ جذابش که همچون پروانه هایی  رنگارنگ و زیبا از دهانش بیرون می آمد آنچنان مرا جذب خود کردند که افکارم آنها را به رغبت دنبال کرد و واقعاً مرا به دیدنِ  خود رؤیا زده کردند . آنقدرشیرین و شکرین پاسخ ام را داد  که به درونِ جانم  و به زبان ، احسنت اش گفتم .
        و گفتم : اینگونه طنازیِ کلام را به پدرت هم یاد بده و او تبسم دلنشینی کرد و بعد، صحبتش را ادامه داد و گفت : چَشم عمو، باید تجدید نظری دراعمالم بکنم . و من هم گفتم چَشم ات بی بلا دخترم .
         
        ومن ازاو آموختم که باید سربه هوایی ام و ناشکری ام را سریعاً دفن کنم تا آن دلارام اینها را درمن نبیند تا خدای ناکرده ازمن نومید شود ودرضمن کلام ام هم ضایع نشود . باید انتقادی که  کرده بودم را سریعاً درخودم اجرایش میکردم  و به منصه ی ظهورش میرساندم .
        با رفتار قشنگِ او ، خودم هم انتقاد پذیر شده بودم .
        همیشه وقتی آدم با انسانِ مؤمنی همنشین و هم صحبت شود ، یادِ خدا می افتد و یاد خدا بیشتردراو شکوفا میشود و حتی اگر آن مؤمن ،  لبانش به  ذکری تکان بخورَد ، خواه ناخواه آدمی ذکر خدا در وجودش  به ورجه وورجه می افتد و ثنای خدا را میگوید و حالی خوش به آدمی دست میدهد . بارها  اینکه میگویم را آزموده بودم و اکنون من همچنان حالی داشتم . و همه ی این حال ، به سببِ رفتار زیبا و مناسبِ او بود .
        من نمیخواستم با تکرارِ همان چیزهایی که از او خرده گرفته بودم خاطرش را مکدر کنم .
        من ناراحتی اش را هیچگاه  نمیخواستم ، چه رسد  به ناراحتیِ خدای مهربانم را .
         
        بهمن بیدقی 99/2/1

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۹۲۵ در تاریخ دوشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۲۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2