سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 11 آذر 1403
  • شهادت ميرزا كوچك خان جنگلي، 1300 هـ ش
1 جمادى الثانية 1446
    Sunday 1 Dec 2024
    • روز جهاني مبارزه با ايدز
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۱۱ آذر

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    داستان روز عشقِ بین مامان گل و فرشته ها و لطیف .
    ارسال شده توسط

    روح انگیز امیدی فرح

    در تاریخ : سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ ۰۴:۲۲
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۱۴ | نظرات : ۰

    داستان  روز عشق بین 
    مامان گل و 
    فرشته ها و لطیف .
    __
    لطیفی به رنگ عشق 
     
    دغدغه های هر روزه ی آدمیان ،
    نگذاشت ،
    یک پیام  به قول امروزیان 
    ز سر عشق( والنتاین)
    به عزیزترین کسانم بدهم ۰ 
    دلم می جوشد 
    خور ش می کند .
    دستم بر قلم هست 
    ولی جوهر قلمم 
    چنان نورانی و سپید 
    و نامریی ست 
    که به جز خودم 
    کس نمی بیند ؟!_____
    هر چه می فشارم ، قلم  نور
    می  نویسد ،
    مثل دستی شده که نمک  غنی شده دارد و 
    شیرینی اش   به حد اعلای  عسل
     با
    پژواک یا الله.  یا الله   
    رسیده .
    ___
    در عجبم.
    این مهربانان 
    دامان آلوده به  پاک ترین شکرها را۰۰۰۰۰
    ___
    فقط.    عزیز دلم ،
    مادرم 
    از بهشت پیام داد 
    که پاک بمان !!
    تا خدا عشقت کند 
    شکار عشق بازی و مستی 
    خودش کند . 
    راستی 
    یادم رفت !!
    مادرم را معرفی کنم . 
    زنی بود 
    نه بالِ فرشته ها را نداشت . 
    ولی خوب یادمه ،
    وقتی  لطیف  فرشته ها 
     را  تنبیه می کرد و
     به زمین می فرستد !
    مستقیم 
    درمانده ،
    به سراغ مادرم 
    برای شفاعت نزد خداوند می آمدند .
    و مادرم 
    اولین کاری که می کرد ؟
    به بال های آنها 
    که از شیطنت آدم ها 
    زخمی شده بودند ؟  دوای گلی می زند .  
     و می گفت : 
    مثل آدم ها نشوید ،
    خدا را نرنجانید . _
    و بعد زود می رفت 
    بساط نان شیرینی عید 
    را با طعم  دار چین و هل و گلاب 
    و خلال بادام و پسته آماده کند  ۰
    و کارتن کارتن 
     نان شیرینی مخصوص مامان گلم 
    می پخت. 
    و برای سربازان 
    حتی پاسگاه محله می فرستاد . 
    مامان گل. 
    عاشق بود و مردم دار .
    امسال در لیست ِارسالی هایش 
    نام فرشته ها و او هم بود .
    و رضایت مامان گل 
    صد چندان. 
    ___
    و
     بوی خوش گلاب و دارچین ،
    فضای خانه و محله  را سرشار
    از عطر محبت او کرده بود ۰ 
    ______
     و هیچ
    همسایه و  بنی بشر بی بهره نبود 
    از این سفره ی با خیر و برکت مامان گل 
    که دوباره هوای لطیف کرده بود . 
    و
    پاکبان محله هدیه اش خاص 
    از طرف لطیف بود ۰ 
    ___
    این بود 
    __زیباترین روز خانه ی ما 
    یعنی روز عشق ِ مابین 
    مامان گل و فرشته ها و خدا . 
    فرشته ها را. که راهی کردیم. 
    به تعداد روزهایشان 
    نمی دانم صد و هزار و صد هزار 
    ووو. 
    کارتن نان شیرینی و محبت 
    بود . 
    که به رسم مهر و دوستی 
    به آنها هدیه دادیم . 
    ارمغان مامان گل 
    پخش
    نان خیر و برکت بود . 
    نه شیرین های  تلخ و اجسام پشم ِ
    شیشه ای . 
    به هر صورت و  دلیلی
    عشق است و یاد کردنی 
    حتی 
    به قول مامان بزرگ :
    به پوست پیازی . 
     روز و نورعشق من و تو 
    ما مبارک باد. 
    نوشته ی - روح انگیز ( فرح ) امیدی -  جمعه - 25 بهمن ماه 1398

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۹۷۰۶ در تاریخ سه شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ ۰۴:۲۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    میر حسین سعیدی

    نای خاموش لبانت این دلم را تازه کرد ااا عاشق بی ادعا را صاحب آوازه کرد
    شاهزاده خانوم

    یک وجب از پنجره پرواز کن ااا گوش مرا معرکه ی راز کن
    نادر امینی (امین)

    توبودی دردل شب ناله کردی این دل وامانده را بیچاره کردی اااا به کنج خلوتی رفتی وباغم خانه کردی ااا ندیدی عاشقت درمانده شد از آه شبگیر وتولیکن اااا به شب را تا سحر بردر غمخانه ات داغ دلم را تازه کردی ااا دردلم دلشوره افتاد لیلی ام از بس فغان کرد جان بداددر گوشه میخانه من اااا هاتف آمد دادم ندا غمگین مباش می خور که لیلی عاقبت دیوانه کردی اا عقل در ره پیرطریقت پای لنگان است اااا لیلی ومجنون را تا ابد برسر جام قدح بشکسته ای درمانده کردی ااا عاقبت عشق وخرد درمرز مجنون با رخ لیلی بهم پیون خورند اااا آنگه که مجنون چون اسیر گیسوی لیلی شد و آن خانگه ویرانه کردی
    شهرام بذلی

    در دل تنگ ما بسی روزنه ی خیال نیست اااا شوق تو دارد این دلم عشق که وصف حال نیست
    افسانه نجفی

    ت ااا میان من و تو ااا همیشه ما ااا می لنگید

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1