سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آذر 1403
    12 جمادى الثانية 1446
      Thursday 12 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تاریکخانه ذهن
        ارسال شده توسط

        فریباایازی روزبهانی

        در تاریخ : دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۰۳:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۰۱ | نظرات : ۷

        ‍ ماه تک وتنها به وسعت  غروب می اندیشد
        نقطه هایی نورانی دروازه ی ذهنش را چراغانی می کند.
        سکوت است و باز هم سکوت دهلیز تنهایی اورا به باژگونه خواب دوران فرامی خواند . کنج شیشه ای گذشته ترک های عمیق برداشته دهلیز رهایش نمی کند در فراسوی امن خیال "هراس" ایستاده به او زل زده نجواکنان می گوید: واکاوی کن .دست می کشدبه پرده ی خیال پنجره ای باز می شود دره ای عمیق نمایان است . 
        کسی از پشت تاریخ به دالان نمور افکارم سرک می کشد.
        ترس فرا می گیرد مرا تا می آیم ببندم پنجره را امواجی مجازی افکارم را دور می زند
        صدای خرد شدنم می آید دهلیز صدایم می زند تمام راه های ارتباطی را با هرآنچه دنیا می نامند؛ می بندم.
        غشای زردی ذهنم را می پوشاند مثل زردزخم به افکارم چسبیده رهایم نمی کند.
        در چارچوب در" شوق " ایستاده سرش را روی طبق به آسمان می برد روی صندلی جابجا می شوم تمام عاشقانه های تاریخی در آنی از ثانیه تکرار می شود و با تکانه های لرزان دستانی پلشت ،آرام می گیرد 
        آخرین سکانس این پرده، غباری سرخ ، ستون هایی بی ستون و چشمانی نگران است.
        شبانه های من سرشار از خواب آلاله های پریش شده 
        حالا پشت به افکار گذشته می کنم روبروی من سازه ای ناساز است. گیشه ای شلوغ رد احساساتم می شود پیش می روم . پرده ی اول تیره است نشیمنگاهی 
        می یابم آهسته در روشنای پرده ،قطار نور، سوته دلان در عمق جان ها می پیچد. خطوط بسته افکارم پشت پرده ی اوهام می ماند این روزها جنس" وهم "با گذشته های دور متفاوت است در عالم اوهام.بایسته تر است قدری دورخیز کنی .قدرت فهم آدم ها قدری کوتاه شده 
        روشن است ؛درشب ،تن های تنها چراغ دلشان تا صبح می سوزد.
        چون سپیده بزند برخی خاموش می شوند دلت روشن باشد ؛ترا با سپیده کاری نیست رد" دلت" را گرفتی رسیدی. این را کمتر دلی می داند .
        دلبسته های امروز را کسی باز نمی کند چون چشم ها ندیدنی ها را می پسندد .
        و ملاقات با نادیده ها اتفاق روشن تاریکخانه ذهن است

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۳۹۴ در تاریخ دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۰۳:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۱۴:۵۸
        عجب فلسفه سنگینی دارد گیجم هنوز ملاقات بانادیده ها اتفاق تازیکخانه ذهن هاست
        فریباایازی روزبهانی
        دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۲۰:۴۲
        درود
        و چه اتفاق بکری از پارادوکس سیاه و سفید حادث شود ما از دنیای سوفی مسلکان دور هستیم و با تلنگر ذهن غرق در توهم بودن یا نبودن هستیم نادیدنی ها دیدنی ترین های عالم هستی است اما چه فایده ما درگیر محسوساتیم تا عالم معقولات یک وادی فاصله است. وادی تفکرفلسفی خندانک
        فریباایازی روزبهانی
        دوشنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ۲۰:۴۴
        *دنیای سوفی مسلکان
        اشاره دارد به کتاب دنیای سوفی نوشته یوستین گردر
        مسيحا الهیاری
        سه شنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۱۹
        سلام استاد انگار شما همان هیلده هستین همان دختر سرگرد با هم از میان دیوار ها رد میشویم چقدر آنچه نادیدنیست اصل دیدنی ترین هاست و حیف ما اسیر بازی ذهن نادان و بازی الکتریکی نورونهای مغز و چشم شدیم هیچ چیز همان نیست که ما میبینیم وحرف زیاد است .کاش از شما بیشتر بخوانم دنیای سوفی را دو سال قبل خواندم چقدر کامل سیر تاریخ فلسفه و بودن را شکل رمان و تولد دختری شکل میدهد آخر کتاب قلبم میگیرد وقتی طناب قایق باز میشود و نقش ها از کتاب قصد فرار دارند ....استاد تازگی ها قبل کتاب ملت عشق کتابی خواندم معبد سکوت جریان تعدادی راهب و تاریخ دان به هند و پرو و جریانات ....اگه نخوندی بخونین راستی فکر میکردم دنیای الان فقط من اسیر این مقولاتم راستش گاهیرخلع فلسفی نیستی مطلق دیوانه ام میکند به بن بست میرسم و کسی دوربرم نیست لا اقل چیزی که عذابم میدهد را گوش کند همه درگیر دنیا و خاک .خیلی خدا را شکر میکنم برای بودنتان هر چند دور و خیالی هیچ ملاقاتی بی حکمت نیست .شما یک مرید یک عارف فلسفه مداری شما ماموریت سنگینی دارین خیلی سنگین .....ببخشید
        مسيحا الهیاری
        سه شنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۸ ۱۹:۲۰
        استاد کتاب دندان ببر پاتوییچل را خوندین
        فریباایازی روزبهانی
        شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ۲۱:۵۳
        سلام کتاب دندان ببر را نخواندم ولی پراکنده" ایسم های" زیادی را مطالعه کردم سورئالیسم ناتورالیسم و.. اما فلسفه مرا مبهوت خود ساخت
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1